بسماللهالرحمنالرحیم
حضرت آیتالله بهجت رضواناللهتعالیعلیه حقیقتاً یکی از آیات بزرگ الهی و یکی از نوادر تاریخ معاصر بودند، علاوه بر اینکه در حوزه علمیه یکی از استوانههای مهم و تأثیرگذار علمی، اخلاقی، عرفانی و عملی بود، وجودش برکتی بود برای حوزه، بلکه برای ایران اسلامی و جهان تشیّع. فقدان این مرد بزرگ حقیقتاً مصداق کامل آن حدیث شریف است که «وقتی یک مؤمن فقیه از دنیا میرود رخنهای در جامعه اسلامی پیدا میشود که هیچ چیز نمیتواند جای آن رخنه را پر کند».
اصولاً انسان در سیر تکاملی خودش به نقطهای میرسد که دیگر قابل تعریف و قابل شناخت نیست. بعضی از انسانها اینطور هستند، البته این به آن معنا نیست که ما باید تلاش نکنیم برای آشنا شدن با شخصیتهای بزرگ. متأسفانه شخصیتهای بزرگ، به دلایل مختلف، در حال حیات شناخته نمیشوند. حضرت آیتالله بهجت خود میفرمایند: «تعریف کردن از امثال مرحوم ملا حسینقلی همدانی و ملا فتحعلی سلطانآبادی بعد از مرگشان، آسان است، ولی در حال حیات چگونه؟ آیا در حال حیات هم از آنها تعریف میشود؟! تمجید میشود؟!». حقیقتاً باید در جامعه ما لااقل تلاش شود، شخصیتهای بزرگ علمی و عملی شناخته بشوند در حد میسور و در حدّ مقدور تا در حال حیات مردم از آنها استفاده کنند، جامعه از آنها بهره برد.
ولی این به آن معنا نیست که اینگونه شخصیتها نظیر حضرت آیتالله بهجت قابل تعریف هستند، یک روایتی هست از امام صادق علیهالسلام که میفرماید طبق نقل لایقدر الخلائق علی کنه صفة الله وعلی کنه صفة رسول الله وعلی کنه صفة الامام وعلی کنه صفة المؤمن که در این روایت امام تصریح میفرماید تنها خدا نیست که قابل تعریف نیست و حقیقت خدا را نمیشود شناخت، همانطور که خدا را نمیتوان به کنهاش پی برد به کنه معرفت پیامبر هم نمیتوان پی برد، کنه حقیقت امام را هم نمیتوان شناخت، بعد نکته اینجاست که میفرماید مؤمن هم همینجور است مؤمن هم قابل تعریف نیست حقیقتش، البته باید توجه داشت که این قیاس مؤمن با امام یا امام با پیامبر یا پیامبر با خدا نیست، خدا را هیچ کس قابل مقایسه با خدا نیست، همچنین با رسول خدا که بعد از آن ائمه اگر بخواهد به پیامبر کسی شباهت داشته باشد فقط امام بعد از اوست همانطور که در روایت دارد خدا را هیچکس نشناخت جز من و علی، مرا نشناخت جز علی و خدا و علی را نشناخت جز من و خدا.
این هم باز خودشان میفرمایند که طبق نقل این باز معرفت کنه نیست معرفت به اندازه طاقت بشری است، مؤمن هم همینجور هست در این جهت که قابل تعریف نیستند اینها همه شریک هستند ولی چیزی که هست مراتب دارد، در واقع میتوان گفت که این حدیث به این معناست که وقتی انسان مجلا و مظهر حضرت حق شد خلیفه حضرت حق شد به این نقطه رسید در این صفت که خدا قابل شناخت نیست مجلای او مظهر او هم قابل معرفت نیست.
به همین جهت هست که باید اجمالاً کسانی که در مسیر سیر و سلوک بخواهند قرار بگیرند اولین گامش این است که مقامات اهل معرفت را انکار نکنند، یک جملهای دارد حضرت امام رضواناللهتعالیعلیه که میفرماید در این وصیتنامهای که به حاجاحمدآقا رضواناللهتعالیعلیهما دارند میفرماید آنچه در درجه اول وصیت میکنم به تو وصیت میکنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنید که این شیوه جُهّال است و از معاشرت با منکرین مقامات اولیاء بپرهیزید که اینان قطّاع طریق حق هستند.
این خیلی مهم است که اجمالاً انسان باید بداند مقاماتی هست که بعضی از اولیاء الهی به آن مقامات میرسند و آن مقامات را اگر کسی بخواهد به آن نقطه حرکت کند باید منکر این مقامات نباشد که حالا باید عرض کنم حضرت آیتالله بهجت یکی از کسانی بود که حالا به نظر بنده شاید خیلیها هم که با ایشان از نزدیک آشنا بودند به این نقطه رسیده بودند یعنی حقیقتاً یکی از آیات بزرگ الهی و یکی از نوادر تاریخ معاصر و یکی از انسانهای کامل در عصر ما بودند.
ـ مجری:
من یک سؤالی اینجا به ذهنم رسید حضرتعالی به غیرقابل تعریف بودن مؤمن اشاره فرمودید بههرحال مؤمن یک صورتی دارد یک سیرتی، سیرتش در صورت زندگیاش هم تجلّی میکند و اگر بزرگان دین را به یک رشتهکوه بزرگی تعبیر کنیم به هر حال قلّهای دارد به نظر حضرتعالی قلّه زندگی حضرت آیتالله بهجت رضواناللهتعالیعلیه چی بود آیا همان درجاتی بود که رسیده بود چگونه این درجات تجلّی کرده بود حالا عبودیتش بود نمازش بود حالا از دیدگاه حضرتعالی این قلّه کدام بود؟
ــ آیت الله ریشهری:
خدمتتان عرض کنم که بنده به مناسبت سالگرد حضرت آیتالله بهجت یک کتابی تهیه کردم به عنوان زمزم عرفان که در این کتاب در واقع این خاطرات حجّ بنده در ارتباط با آیتالله بهجت هست، بنده از سال هفتاد البته قبل از سال هفتاد از آن موقعی که وارد قم شدم حدود سال چهل در نماز جماعت ایشان شرکت میکردم آن اوایل جوانی که در قم بودیم.
خوب خیلی از بزرگان در نماز جماعت ایشان حاضر میشدند یادم هست خصوصاً حضرت آیتالله بهشتی که قم بودند همان سالهای اول که ما در آن مدرسهای که ایشان همراه با آیتالله ربانی و آیتالله مشکینی مسئولیتش را پذیرفته بودند در آن مدرسه تحصیل میکردیم همراه با عدهای از دوستان میدیدم وقتی ما میرفتیم نماز، حضرت آیتالله بهشتی هم میآمدند نماز ایشان، دیگران هم بودند یعنی نماز ایشان از ابتدا در حوزه علمیه معروف بود که حالا ایشان فوقالعاده اهتمام به نماز دارند و بعد هم در تبیین ویژگیهای ایشان ممکن است اشاره کنم به این مسأله.
نکته مهم همینجاست که ما ببینیم این بزرگانی که در حوزه بودند و متأسفانه توجه لازم به آنها نشده و بعضی از آنها مثل حضرت آیتالله بهجت نظیر ندارند اینها چگونه به این موقعیت دست یافتند ویژگیهای اخلاقی عملی علمی آنها چه بوده که آن نقطهای که آنها رسیده بودند در زندگی آنها هم همانطور که شما اشاره میکنید تجلّی پیدا کرده، من در این از سال هفتاد که مقام معظم رهبری مسئولیت سرپرستی حجّاج را نمایندگی خودشان به بنده واگذار کردند چون از ایشان بعضی از خصوصیات آیتالله بهجت را شنیده بودم احساس کردم برای اینکه این مسئولیت را این مسئولیت سنگین سیاسی عبادی را بهتر انجام بدهم لازم هست که از انفاس قدسی حضرت آیتالله بهجت استفاده کنم چون آن سالهای اول که من در قم بودم خیلی از مقامات و کمالات ایشان اطلاعی نداشتم، میدانستم شخصیت علمی و عملی بزرگی هستند که بزرگان در نمازشان شرکت میکنند ولی ارتباط نزدیکی نداشتم.
از سال هفتاد به این تناسب ارتباط من با آیتالله بهجت نزدیک شد یعنی خدمت ایشان بطور خصوصی میرسیدم هم قبل از حج و هم بعد از حج، قبل از حج خدمتشان میرسیدم که استفاده کنم از رهنمودهای ایشان، بعد از حج هم میرفتیم خدمتشان که گزارش بدهیم و باز هدف اصلی استفاده از برکات سخنان ایشان و رهنمودهای ایشان بود.
به همین جهت این کتاب را اسمش را گذاشتم زمزم عرفان، زمزم اشاره به حج است و عرفان هم معرفتی است که از ایشان آموختهایم، خوب در زمینههای مختلف ایشان رهنمود دارند که من در ده فصل این کتاب را تنظیم کردم رهنمودهایی ایشان در زمینه قرآن دارند بهرهگیری از قرآن، رهنمودهایی در رابطه با بهرهگیری از حدیث، رهنمودهایی برای حوزههای علمیه دارند در زمینههای علمی در فقه و اصول، رهنمودهایی دارند در زمینه خودسازی و آراستن روح به ارزشهای اخلاقی و عملی که در این زمینه خوب ایشان نکات بسیار بسیار مهمی را مطرح کردند و خصوصاً تأکید دارند روی این جهت که به نظر من صدا و سیما هم باید روی این نکته حضرت آیتالله بهجت سرمایهگذاری بکند هرچند بعضاً وجود دارد ولی بیش از این نیاز هست.
ایشان میفرمودند که مطالعه سیره بزرگان علمای بزرگ علمای سلف این خودش درس اخلاق هست آموزنده است که اینها چه جوری زندگی میکردند، زندگی اینها ایشان مکرّر در فرمایشاتشان تأکید بر این نکته دارند و خودشان هم که من خدمتشان میرسیدم معمولاً در هر جلسهای به یکی دو تا نکته از زندگی بزرگان از اساتید خودشان غیر اساتید خودشان از بزرگان از حضرت آیتالله قاضی که استادشان بودند یا آیتالله آقاشیخ محمدحسین کمپانی یا بزرگان دیگری که ایشان دیده بودند یا ندیده بودند با واسطه شنیده بودند نقل میکردند و این سیره ایشان بود در ارائه رهنمود برای دیگران.
یا مثلاً در زمینه حج و سرپرستی حجاج، یا در زمینه کشف و کراماتی که بزرگان داشتند یا در زمینه مسائل سیاسی هرچند ایشان در مسائل سیاسی خیلی وارد نمیشدند ولی بعضی از نکات بسیار نابی دارند که این قابل توجه هست. در رابطه با انقلاب در رابطه با امام ایشان در ده فصل من اینها را برای اینکه دیگران با این راه و روش حضرت آیتالله بهجت آشنا بشوند اینها را یک کتابی آماده کردیم در اختیار علاقمندان انشاءالله قرار دارد.
ـ مجری:
در بین فرمایشات شما من چند تا کلیدواژه را دیدم مرحوم ملاحسینقلی همدانی، عرفان، آقای قاضی، رهنمود، خودسازی و آراستن روح بیان فرمودید همانطوری که خود حضرتعالی مستحضر هستید که این سلسله نورانی عرفان ما که از مرحوم جولا شروع میشود آن خضر راه که بعدش به سیدعلی شوشتری و ملاحسینقلی همدانی و سیداحمد کربلایی و میرسد به مرحوم قاضی و آقای بهجت و علامه طباطبایی صاحب یک مکتب بودند آن هم مکتب معرفت نفسی که خود علامه در المیزان هم به آن اشاره میکنند، من خواستم این سؤال را از محضر شما داشته باشم که آیا مرحوم آیتالله بهجت رضواناللهتعالیعلیه وفادار به همین مکتب معرفت نفس یعنی از خدا به خدا رسیدن و یا به تعبیر دیگری خود را یک قطعهای از فاضل هستی دانستن بودند یا نه خود ایشان بنیانگذار یک مکتب دیگری بودند؟
ــ آیت الله ریشهری:
خدمت شما عرض کنم که ایشان در این زمینه خیلی متعبِّد بودند به کتاب و سنت به قرآن و حدیث و معتقد بودند که اولاً از نظر راه سیر و سلوک که چگونه میتوان به کمالات انسانی دست یافت معتقد بودند که همان واضحات شرع، چون بعضیها فکر میکنند که حالا میخواهند سالک الی الله بشوند باید یک پیری مرشدی چیزی داشته باشند که حتماً یک ذکری وردی به آنها بدهد که یک شبه راه صد ساله را بروند و به همین جهت چه بسا خصوصاً خانمها در عصر ما میافتند در دام شیّادهایی که مشکلات هم دینی پیدا میکنند هم مشکلات دنیایی پیدا میکنند.
ایشان وقتی مکرّر از ایشان سؤال میشد که خوب حالا شما رهنمودی بفرمایید برای خودسازی ایشان میفرمودند عمل به واضحات شرع، میفرمودند که بعضیها هستند که هنوز کلاس اول را نرفته میخواهند کلاسهای بالاتر شرکت بکنند، اگر کسی به واضحات شرع عمل بکند به همه مقامات و کمالات انسانی میرسد حتی ایشان میفرمودند که حالا در همینجا هم آوردم در کتاب زمزم عرفان گفتند یک ختم مجرّبی، ایشان میفرمایند که یا نقل میکنند یا خودشان میفرمایند آنجا آوردم میفرمایند ختم مجرّب فقه و اصول، علمایی که به مقاماتی رسیدند از همین درس از همین درس فقه و اصول از همین عمل کردن به واضحات شرع رسیدند به آن مقامات و کمالاتی که باید برسند که حالا همینجا من اشاره میکنم ایشان در یکی از دیدارها شاید اولین دیداری که من با ایشان داشتم سال هفتاد بود مطرح کردند که من تاریخ دقیقش را در همین کتاب زمزم عرفان آوردم میفرمودند که استاد ما آیتالله قاضی میفرمودند که هر کس نمازهای پنجگانه را اول وقت بخواند به همه مقامات و کمالات انسانی میرسد و اگر نرسید من را لعنت کند.
میگفت من بخاطر این ذیل فرمایششان من جرأت نمیکردم که این را نقل کنم از آقای قاضی و ولی بعد دیدم از دیگران هم از ایشان نقل کردند من هم نقل کردم، ایشان مثل بسیاری از بزرگان که من دیدم در رهنمودهای مرحوم نخودکی هم این مسأله روی آن تأکید شده طریق سیر و سلوکشان عمدتاً تکیه بر نماز دارد یعنی هرچه نماز کاملتر بشود با آداب و شرایط بیشتری انجام بگیرد نقشش در سازندگی انسان در نهی از فحشا و منکر و رسیدن به آن قلّه مقامات انسانی بیشتر هست که یک عدهای از بزرگان طرق مختلفی دارند که ایشان من مکرّر از ایشان رهنمود خواستم ایشان میفرمودند نماز و تکیه داشتند روی این روایت که حضرت امیر علیهالسلام از ایشان نقل شده در نهجالبلاغه هم هست که کلّ شیءٍ من عملک تبعٌ للصلاتک، ایشان روی این تکیه داشتند، این از نظر عملی که حالا در این زمینه صحبت زیاد هست.
از نظر علمی ایشان وحدت وجود را به معنای وحدت حقیقیه قبول نداشتند، من یک بار خودم از ایشان سؤال کردم که نظر شما راجع به این مسألهای که شما فرمودید خود را قطعهای از هستی دانستن این را من سؤال کردم چون بزرگانی بودند که ایشان هم با آنها هم ارتباط داشتند هم قائل به وحدت حقیقیه بودند، من میخواستم ببینم نظر ایشان چی هست.
ایشان فرمودند که قائلین به وحدت وجود از یک جهت مُسیب هستند و از یک جهت مُخطئ، از آن جهت مسیب هستند که حقیقتاً جز خدا نمیبینند هرچه میبینند خداست و از جهتی مخطئ هستند در خطا هستند و آن اینکه تصوّر میکنند آنچه که میبینند واقعیت دارد. بعد ایشان توضیح میدادند که وحدت دو جور وحدت هست وحدت حقیقیه و وحدت حکمیه.
وحدت حقیقیه که شماری از بزرگان که بعضی از همین بزرگانی هم که شما نام بردید معتقد به آن هستند ایشان میفرمودند که این خلاف کتاب و سنت هست و حتی اشاره میکردند به این آیه که کانا یأکلان الطعام، خود همین بزرگان که هستند برای چی نماز میخوانند برای چی گریه میکنند، فرمایش آیتالله بهجت است که من متن فرمایششان را در همین کتاب هم آوردم که بعضی از بزرگان هم نقل میکردند از آخوند خراسانی نقل کردند از آیتالله میلانی نقل کردند ایشان از آیتالله میلانی نقل میکردند که اگر کسانی که وحدت حقیقیه را میگویند اگر به لوازمش معتقد باشند این چیز نیست این کفر است و نمیشود که وحدت حقیقیه.
ولی وحدت حکمیه یعنی ایشان مثال میزدند میگفتند برای اینکه مسأله روشن بشود مثل اینکه انسان در روز وقتی نگاه میکند ستاره نیست وقتی خورشید آمد ستارهها را نمیبیند، این خیال میکند ستاره نیست نه در همین روز هم همان ستارههایی هم که در شب هست در آسمان هست ولیکن تاریک نیست تا انسان آن ستارهها را ببیند. انسان ممکن است در یک موقعیتی قرار بگیرد که هرچه میبیند مظهر خدا میبیند و غیر خدا چیزی نمیبیند یعنی خورشید وجود وقتی در دل انسان تجلّی کرد که به خورشید رسیدیم حافظ یک شعری دارد که میگوید پس از این نور به افلاک دهم از دل خویش که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد.
وقتی که به آن مرحلهای از کمال میرسند که واقعاً قلب تجلیگاه خدا میشود انسان جز خدا چیزی نمیبیند مارأیت شیئاً الاّ ورأیت الله قبله معه وبعده، به آنجا میرسد آن وقت این تصور میکند که این ستارهها نیستند در صورتی که ستارهها هستند این حکمش است این وحدت حکمیه است. ایشان میفرماید وحدت حکمیه درست است ولی وحدت حقیقیه قبول نیست البته مسائل راجع به اینکه حالا کسی قائل به وحدت حقیقیه شد این حکمش چی هست آن باز یک مسائلی دارد که در جای خودش مطرح میشود.
ـ مجری:
این کتوم بودن حضرت آیتالله بهجت رضواناللهتعالیعلیه یکی از ویژگیهای خاص ایشان هست، یکی دیگرش هم این است که ایشان شاگردان خاصی را مانند علامه طباطبایی با اینکه هر دو دستپرورده یک مکتب بودند و آقای قاضی بودند آن شیوه ایشان را ادامه ندادند، موردی مثلاً خود حضرتعالی یا دوستان دیگر مثلاً خدمتشان میرسیدند مطالبی را بیان میفرمودند، این دلیلش چی بود دلیلش این بود که واقعاً قابلیتی را در جامعه نمیدیدند و یا خوف این را داشتند که اگر چنین مطالبی را مطرح کنند در دایره گستره حوزه بتواند یک درد خاصی را دوا نکند و یک موردی هم که حضرتعالی اشاره فرمودید این است که معلومات معلوم است یکی دنبال عرفان هست خوب به هر حال قرآن و عترت هست دیگر چه لزومی دارد که به تعبیر حضرتعالی بروند به سراغ عرفانهای دیگری، این اگر این نکته را هم از زبان حضرتعالی بشنویم بهتر است.
به هر حال این مکتب تربیتی ایشان این روش تربیت ایشان را چگونه برای نسل کنونی تبیین کنیم که بگوییم دلیلش چی بوده، کتوم بود، شاگردپروری مانند دیگران نداشت دلیلش چی بود؟
ــ آیت الله ریشهری:
البته کتوم بودن ایشان نسبت به ارائه رهنمودهای خودسازی نبود، ایشان هر کس که در محضر ایشان بود از ایشان استفاده میکرد، در درسهایی هم که ایشان داشتند تدریسی که داشتند یکی از ویژگیهای ایشان این بود که تدریسشان تا آخرین هفته زندگی ادامه داشته یعنی تا آن چهارشنبهای که درسها تعطیل میشود و بعد شنبهاش بایستی برود درس ایشان همان شنبه هم آماده درس بوده که برمیگردند حالا من آوردم چه شده و مریض میشوند و یکشنبه هم از دنیا میروند و به ملأ اعلی میپیوندند، ایشان در درسهایشان مرتب قبل از تدریس همین رهنمودهای اخلاقی را داشتند رهنمودهای عرفانی را داشتند غیر از اینکه بطور خصوصی مسائلی را مطرح میکردند مورد استفاده.
آن کتوم بودن ایشان راجع به مقامات خودش بوده که حالا من اشاره میکنم در این زمینه، ایشان چند ویژگی بسیار مهم داشته آنچه برای ما مهم هست در رابطه با امثال حضرت آیتالله بهجت که متأسفانه من در عصر حاضر دیگر نمونهای نمیشناسم از ایشان، امام بودند که خود امام هم بسیار کتوم بودند حضرت آیتالله بهجت میفرمودند که من اسراری از امام میدانم به خود بنده فرمودند چند بار هم فرمودند اسراری از امام میدانم که تاکنون به کسی نگفتم و نخواهم گفت، یک ارتباط سرّی ایشان با امام داشتند و غیر از این ارتباطات عادی که ما سرمان میشود.
مهم این است به نظر من، حالا در مورد حضرت امام یا در مورد حضرت آیتالله بهجت ببینید آن رهنمودهایی که آنها داشتند ویژگیهایی که آنها داشتند ما تنها به بهبه گفتن و چهچه گفتن و اینها دارای مقاماتی بودند و چه بودند خوب مقامات فوقالعادهای حضرت آیتالله بهجت بودند که حالا بعضی از مسائلش بعد از فوت ایشان روشن شده که من اشاره کردم به بعضی از مقامات ایشان در همین کتاب که بعضیها اجازه نداشتند تا موقعی که ایشان زنده هستند اینها را مطرح بکنند ولی مسأله این است که خوب حالا ایشان خیلی بزرگ، ما باید چه بکنیم؟
چرا حوزههای علمیه از وجود اینگونه افراد خالی است حوزههای علمی چه باید بکنند برای جایگزین کردن یک چنین افرادی در حوزههای علمیه؟ دیگران باید چه کنند که آنها هم خوب محال که نیست به این مقامات رسیدن، مهمترین ویژگی اخلاقی ایشان چه بود این یک سؤال به نظر من خیلی سؤال مهمی هست که مهمترین ویژگی اخلاقی ایشان چه بود؟
به نظر من مهمترین ویژگی حالا میشود گفت اخلاقی میشود گفت عرفانی او ندیدن خودش بود، خودش را نمیدید کمالات خودش را نمیدید آن سیر و سلوک خودش را نمیدید، با همه مقامات علمی و عملی که داشت خودبین نبود، من نداشت در زندگی، یک شعری هست سالک تو و ربّ أرنی این چه تمنا با دیده خودبین نتوان دید خدا را.
کسانی میتوانند خدابین باشد دیده دلشان که خودبین نباشند، ایشان به اینجا رسیده بود خودش را نمیدید و این مطلب را من سال گذشته که مشرّف بودم به حج خدمت آقازادهشان بودم وقتی از ایشان پرسیدم که مهمترین ویژگی اخلاقی پدرتان چه بود ایشان به همین نکته اشاره کرد با اینکه من چیزی هم نگفته بودم به ایشان، ایشان گفت خود را هیچ ندانستن، من در زندگی نداشت. ایشان گفت من فقط دو بار خدمتتان عرض کنم که دو بار از ایشان کلمه من شنیدم این خیلی جالب است، یک بارش بود بعد از وفات حضرت امام وقتی که به تازگی آن موقع مقام معظم رهبری انتخاب شدند از طرف خبرگان به رهبری جامعه و انقلاب اسلامی، آیتالله خامنهای تشریف آوردند خدمت آیتالله بهجت، خوب ایشان از قبل از پیروزی انقلاب هم ارتباط داشتند با این بزرگوار، ایشان میگفتند که من آمدم آیتالله خامنهای تشریف آوردند به دیدار آیتالله بهجت و در آنجا سؤال کردند که خوب حالا با آن شرایطی که امام داشتند توضیح دادند و حالا این مسئولیت سنگین به دوش من افتاده به تعبیر من حالا من چه بکنم و ایشان فرمودند که وقتی این سؤال را کردند مقام معظم رهبری، ایشان یک مدتی سرشان را انداختند پایین یک چند دقیقهای سکوت کردند و سرشان پایین بود بعد سر بلند کردند و فرمودند الحمدالله شما به مبانی مستحضرید اگر به آنچه میرسید طبق موازین است عمل کنید من ملتزمم که شما را تنها نگذارم.
میگفتند این یک جایی بود من بود که گفت من ملتزم هستم که شما تنها نمیمانید یعنی خداوند کمک میکند به شما در این امر و موفق خواهید بود، من سؤال کردم بار دیگری که من گفتند کی بود ایشان میفرمودند که سال چهل و شش و چهل هفت بود یک بار یکی از آقایان در قم یکی از این قمیها که با خود آقازاده ایشان هم میگفت دوست بود با من دوست بود آمده بودند در خدمت آقای بهجت گفتند پدر من از دنیا رفته و بدهکاری زیادی دارد چیزی هم نگذاشته برای پرداختن این بدهیها.
یکی از برادران من استاد دانشگاه است که خوب وضعی ندارد یکی هم کارمند دولت است آن هم وضعی ندارد یکی هم که دارد نمیدهد من هم یک خانه دارم یک قصابی، تکلیفمان چی هست؟ ایشان فرمودند که تو بده، تو قرض پدرت را بده، گفت من آقا اگر همین خانه و زندگی و این چیزها را هم بفروشم باز هم قرض او بیشتر از این است، گفت اینها را بفروش بده، گفت بیش از این هست، فرمود که هر کاری میتوانی بکنی بکن من ملتزم هستم اینجا بود که یک بار دیگر من گفتند، من ملتزم هستم که خداوند جبران میکند این بدهی تو را.
آقازادهشان میگفت من در دلم گفتم خوب بچه بودم نمیدانستیم که بابا چی میگوید من گفتم بابا شما نسبت به بچههای خودت ملتزم نیستی حالا این بیچاره را بیخانمانش میکنی میرود خانهاش را میفروشد مثلاً، بله میگفت ایشان رفت بلند شد و رفت و عمل کرد به دستور پدرم رفت خانه را فروخت و یک خانهای اجاره کرد و حتی میگفت طلاهای زنش را هم فروخت و بدهی بابا را داد، رفت در یک خانه اجارهای یک چند روز که در آن خانه نشست صاحبخانه آمد گفت که این خانه مثلاً مال خودت باشد گفتم من پول ندارم گفت حالا همین اجارهای که میدهی بابت قسط خانه حساب کن تا حالا یک جوری به تدریج یواش یواش جور بشود وضعت درست بشود بتوانی بدهی.
خانهاش درست شد بعد از مدت کوتاهی خانه درست شد، بعد یکی آمد گفت که من میخواهم زمین بخرم شما هم بیا شریک شو، گفتم من پول ندارم گفت پول نمیخواهد همین شما بیا شریک باش با همدیگر درست میشود، آن هم شریک شدیم همینطوری به تدریج جوری شد که در یک مدت کوتاهی وضعش از اول هم بهتر شد، این دو بار بود که ایشان میگفتند که من شنیدم که این خیلی مهم هست که انسان در زندگی به نقطهای برسد که خودش را نبیند ولی خوب این نیاز به مبارزه با نفس دارد مبارزه با خودخواهی دارد که امام در آن وصیتنامه اخلاقیاش میفرمایند که اصل اصول فتنه همین خودبینی است، اصول فتنه میشود رذائل خُلقی اصل اصول فتنه آن میشود همین میفرمایند این است ریشه همه رذائل هست که این مسأله به نظر من مهمترین ویژگیهای اخلاقی و عرفانی بود هر کس که بخواهد برسد به آنجا اول باید از اینجا از من شروع کند تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی.
ـ مجری: بنا بر فرمایشات حضرتعالی این مقام حقیقی و کرامت واقعی آیتالله بهجت رضوانالله تعالیعلیه چشم برزخی داشت همان است که خود را نمیبیند، اگر بحث بشود کرامتش را بگوییم باید این را برجسته کنیم در جامعه امروز، اگر پیرامون این مسأله که با این عرفانهای کاذبی که ما امروز با آنها روبرو هستیم و این برجستگی که حضرتعالی بیان میفرمایید.
ــ آیت الله ریشهری: بر اساس این ویژگی یک ویژگی دیگری داشتند و آن ویژگی عملی بود یعنی مهمترین ویژگیهای عملی ایشان، مهمترین ویژگیهای عملی ایشان دوام ذکر بود ایشان معتقد بودند که با تداوم ذکر و توجه به خدا این میتوان به همه کمالات انسانی دست یافت، مبدأ همه کمالات انسانی تداوم ذکر است و تداوم ذکر هم راهش وقتی من از ایشان سؤال کردم این توجه به نماز است و این هم که در نماز هم حضور قلب داشته باشیم ایشان میفرمودند که راهش این است چند بار ایشان این مطلب را به بنده فرمودند که راه تحصیل حضور قلب در نماز این است که آن توجهات لحظهای که در نماز به خدا پیدا میشود آنها را از دست ندادن اختیاراً، میفرمودند که وقتی انسان نماز میخواند حالا در این دو رکعت سه رکعت چهار رکعت یک لحظه میشود که یادش میافتد که در برابر خدا ایستاده، این هست گاهی که انسان این جور نیست که حالا از اول تا آخر نماز هیچی یاد خدا نباشد.
بالاخره یک لحظهای ولو متوجه میشود دارد نماز میخواند در محضر خداست، ایشان میفرمود اختیاراً این لحظه را از دست نده و همچنین میفرمودند که این برهان این مطلبی که من میگویم همراهش هست تا کسی عمل نکند متوجه نمیشود که من چی میگویم.
اختیاراً آن لحظه توجه به بغتةً را که انسان ناگهان متوجه خدا میشود به اختیار خودش از دست ندهد جدّاً آن لحظه را حفظ کند، اگر آن لحظه را حفظ کرد خداوند توفیق میدهد لحظات دیگر را هم به یاد خدا باشد، و میفرمودند که شیطان میخواهد انسان را اختیاراً از خدا غافل کند، اگر انسان اختیاراً از خدا غافل نشود شیطان هم به او کاری نخواهد داشت زورش نمیرسد به او اگر اختیاراً انسان قلبش را میفرمایند وقتی روی دل سوی خداست این اختیاراً رویش را از خدا برنگرداند اینجوری اختیاراً روی دلش را برنگرداند.
این مهمترین دستورالعمل ایشان بود میفرمودند اگر کسی در حالات دیگر هم این توجه را داشته باشد موفق به تداوم ذکر میشود، حتی ایشان راجع به قرآن که بنده مکرّر راجع به این اشاره میکردند که شما حافظ قرآن هستید از همین حفظ قرآن استفاده کنید برای تداوم ذکر، یعنی یکی از راههای تداوم ذکر همین استفاده از قرآن قرآن با توجه برای تداوم ذکر میفرمودند ایشان استفاده میتوان کرد برای تداوم ذکر و میفرمودند که عاقبت ذکر عجائب است اگر کسی تداوم بدهد ذکر را چیزهای عجیبی خواهد دید.
ایشان روی این مسأله خیلی عنایت داشتند و خودشان مصداق عملی گفتارشان بودند یعنی رفتار ایشان بیش از گفتارش آموزنده بود این هم باز یک نکتهای هست که رفتار خودش، من گاهی وقتها خدمت ایشان بودم تا آن وقتی که ایشان خودشان صحبت میکردند که صحبت میکردند گاهی وقتها هم داشتم صحبت میکردم ایشان ساکت بودند میدیدم ایشان مشغول ذکر هستند در همان موقعی که فرصت پیدا میکردند و به همین جهت ایشان اینطور که آقازادهشان نقل میکردند در طول شبانهروز بین یازده تا دوازده ساعتش صرف عبادت میشد این خیلی هست، ایشان فرمودند فقط چهار ساعت میخوابیدند فقط چهار ساعت استراحت میکردند و مترصّد بودند که از چهار ساعت هم بکاهند گاهی وقتها کمتر میشد که یک مقداری ناراحت میشدند میفرمودند مثلاً فلانی دو ساعت میخوابیده یعنی کمتر میخوابیده چه کار میکرده که اینقدر میخوابیده.
چهار ساعت خواب و بقیه کار کارهای علمی و عملی، حالا چون امسال را هم مقام معظم رهبری سال همت مضاعف و کار مضاعف نام گرفتند یک نمونه عینی حوزوی کار مضاعف و همت مضاعف آیتالله بهجت بودند یعنی واقعاً یک انسانی که تا آخرین لحظات عمرش تا همان دیگر مریضی که منتهی شد به رحلت ایشان از این دنیا و پیوستن به عالم ابدیت ایشان چهار ساعت میخوابد و تازه همین چهار ساعت خوابش هم در بعضی از مواقع نشسته بخوابد و بقیهاش را کارهای علمی یا عملی و این خیلی مسأله مهمی هست.
حتی من از ایشان پرسیدم از آقازادهشان سؤال کردم مهمترین ویژگی عملی پدرتان چه بود ایشان میفرمودند که در یک کار دو کار کردن این کار مضاعف، در یک کار دو کار میکرد مثلاً فرمود که میخواست برود کتاب را از قفسه بردارد برای مطالعه همین چند لحظهای که طول میکشید تا بلند شود از جایش کتاب را بردارد یا در حال ذکر بود یا در حال فکر بود یعنی در یک کار دو کار کردن.
ـ مجری: دائم الذکر بود دائم الفکر بود دائم الجوع هم ظاهراً یکی از بزرگان اشاره فرمودند.
ــ آیت الله ریشهری: بله حالا آن هم یک مسأله دیگر هست که خدمتتان عرض کنم و حقیقتاً انسان فوقالعادهای بودند حضرت آیتالله بهجت از جهات مختلف، وقتی انسان چهره نورانی ایشان را میدید به یاد خدا میافتاد، دیدنش از خدا دهد یادم، کند از یاد خویش آزادم، یکی از مصادیق آن روایت که من یُذکّرکم الله رؤیته این ایشان بودند. حالا در رابطه با این همت مضاعف من در آن مکرّر ایشان یک رهنمود داشتند به بنده برای حج ایشان میفرمودند که از خداوند متعال بخواهید از ولی عصر بخواهید که کاری فوقالعاده به دست شما انجام شود، استبعاد نکنید هر کس ابتکاری داشته به فضل خداوند بوده وگرنه ممکن است انسان چاهی بکند که خود در آن بیافتد، یعنی میخواهد یک کار خوب بکند در دام آن کار قرار بگیرد، ایشان میفرمودند استبعاد نکنید از خدا بخواهید یک کار فوقالعاده باشد.
بعد همچنین میفرمودند که تلاش کنید موفق به مفخری بزرگ گردید کاری که افتخار باشد نزد خداوند متعال و قابل مناقشه نباشد، بعد برای اینکه بگویند همت را خیر الهمم اعلیها، بهترین همتها بزرگترین همت است همانطوری که در روایت آمده برای اینکه رفع استبعاد ایشان یک خاطرهای را نقل میکردند از حضرت امام که میفرمودند که پسر میرزای بزرگ شیرازی به آقای خمینی پیغام داد ایشان میفرمودند آقای خمینی، تعبیر امام من نشنیدم از ایشان، پیغام داده بودند که با آقاشیخ عبدالکریم بگویید مؤسس حوزه که واسطه حضرت امام بودند بگویید که به کار فلانی مشکل فلانی را حل بکن، به نیازهای برخی افراد به وسیله آقای خمینی پیغام داده بودند به آقاشیخ عبدالکریم حائری و به امام اینجور گفته بودند که به ایشان بگو که ما واسطهای بیش نیستیم.
یعنی پسر میرزای شیرازی به امام گفته بودند که به آقاشیخ عبدالکریم حائری بگو ما واسطهای بیشتر نیستیم یعنی خیال نکنید حالا یک کار مهمی شما انجام میدهی، واسطه هستی این واسطگی خودت را فراموش نکن، میگفت امام گفتند من به آقاشیخ عبدالکریم پیغام را رساندم تا به آقاشیخ عبدالکریم حائری این پیغام را رساندم ایشان گفت حتماً حتماً یعنی رسیدگی میکنم.
مقصودم این است که این مطلب را برای این جهت نقل کرده بودند آیتالله بهجت که ما واسطه هستیم از خدا بخواهید تو را واسطه حالا که واسطه بکند واسطه در کارهای بزرگ بکند چرا در کارهای کوچک شما را واسطه کند، همتت را در انجام کارها در حج بالا و والا ببر.
ـ مجری: ... خود حضرتعالی جمع کردن مسائل حج در آن مقاطع که با رویارویی که با وهابیت داشتید کمتر از پست کلیدی شما در وزارت ...... کمتر نبوده اگر بیشتر نبوده کمتر نبوده و حضرتعالی بعنوان فردی که پستهای کلیدی در دست داشتید با مرحوم آیتالله بهجت رضواناللهعلیه ارتباط داشتید در همین چند سال گذشته قضیه سیدحسن نصرالله و اینها باز هم میبینیم یک رابطهای بین آنها و آیتالله بهجت هست، وجود نازنین آقای بهجت در حساسترین مقطع تاریخ تشیّع که دارد تشیّع قدرت میگیرد و ارتباط مسئولین و حتی اهاله کردن مجلس خبرگان از سوی حضرت امام که از ایشان درس اخلاق را بروید بیاموزید و یا ارتباط مقام معظم رهبری را چگونه تحلیل میکنید که ایشان چگونه سربلندانه در این مقطع تاریخ آن وظیفه خودشان را در آن جایگاهشان که بودند را ایفا کردند، این آن نکتهای است که من به نظرم میرسد که حضرتعالی بیان بفرمایید برای نسل کنونی خیلی میتواند مهم و کلیدی باشد.
این بُعد دارد نادیده گرفته میشود میتوانست حالا شاید این واژه واژه غلطی باشد من به کار میبرم میتوانست آیتالله بهجت خیلی کنار برود و خیلیها از او استفاده کنند اما نه تنها کنار نرفتند اما در مقاطع حساس مثل حضرتعالی را به حضور میپذیرند و رهنمودها را میدهند این بُعد را اگر ولو شده در چند جمله بیان بفرمایید.
ــ آیت الله ریشهری: ببینید این یک وظیفه الهی انسانهای والا و متعهد هست که آنچه از دست آنها برمیآید برای تقویت نظام اسلامی و ارزشهای دینی انجام بدهند، حضرت آیتالله بهجت یکی از کسانی بود که حقیقتاً میخواستند این نظام نظامی باشد که مورد عنایت ولی عصر هست، به همین جهت شاید در بسیاری از دیدارهایی که ما با ایشان داشتیم ایشان تکیه داشتند در کنار مسائل اخلاقی و مسائل سیاسی و مخصوصاً روی این نکته ایشان خیلی تأکید میکردند که مسئولین کشور مواظب باشند که آنها را نخرند، رشوههای مختلفی ممکن است داده شود که من آوردم در بحث رهنمودهای سیاسی ایشان که قیمتها مختلف هست رشوهها مختلف هست و ممکن است افراد خریداری بشوند و مسیر انقلاب و مسیر نظام را تغییر بدهند و روی این مسأله ایشان خیلی تأکید داشتند و ایشان باز میفرمودند که من آن پنجشنبهای که امام در روز گویا شنبه یا یکشنبه ایشان از دنیا رفتند میگفت من بعد از نماز صبح دقیقش را در همین کتاب زمزم عرفان آوردم گفت نشسته بودم دیدم امام آمدند از جلوی من عبور کردند و میگوید لبخندی زدند و من احساس کردم ایشان کار خودش را ناجح تعبیر حضرت آیتالله بهجت ناجح میبینند یعنی حالا که دارند میروند از دنیا میبینند که راضی هستند از کار خودشان از کاری که انجام دادند راضی هستند.
من آن موقع متوجه نشدم که حالا برای چی آمدند، بعد از اینکه خبر وفات ایشان آمد متوجه شدم که ایشان آمدند از من خداحافظی کنند. مقصود این است که حالا پیروان حضرت امام هم جوری عمل بکنند که در موقع رفتن احساس کنند که موفق بودند در کار و یکی از نکاتی که مکرّر ایشان من خدمتشان که میرسیدم روی آن تأکید داشتند بعضی از دیگر بزرگان هم که رفته بودند شنیدم این روی این نکته تأکید داشتند که مواظب باشند مسئولین آنها را نخرند حالا به قیمتهای مختلف رشوههای مختلف.
ممکن است یکی با یک باریکلا خریداری بشود با یک تعریف خریداری بشود، همهاش پول نیست با یک مقام خریداری بشود حتی به من تأکید میکردند که شما جوری عمل بکن همان اوائلی که من با ایشان آشنا شدم ایشان میفرمودند جوری عمل بکن که آن نان و پنیر طلبگی را داشته باشی که هر وقت که احساس کردی نمیتوانی به وظیفهات عمل بکنی بیایی سراغ طلبگی خودت، یعنی مسئولین بایست اینجور عمل بکنند یعنی جوری عمل بکنند که در بند مقام در بند مسئولیت در بند پست نباشند، آن است که میتواند خالصانه برای خدا کار کند و ارزشها را دفاع کند از ارزشهای الهی در شرایط مختلفی که هست.
ـ مجری: اگر در پایانی که خستهتان هم کردیم اگر آیتالله بهجت را در یک جمله تعریف بفرمایید از کدام واژهها استفاده میکنید؟
ــ آیت الله ریشهری: والله اگر بخواهم حق ایشان ادا بشود باید خیلی فکر کنم روی این جملهای که میخواهم درباره کوتاهترین تعریف و موجزترین تعریف از آیتالله بهجت بکنم ولی شاید حالا اجالتاً بشود ایشان را بعنوان یک انسان کامل یک انسان شایسته یک انسان والایی که شایسته است از او الگوگیری شود هم از نظر علمی هم از نظر اخلاقی و هم از نظر عملی. مؤیّد باشید انشاءالله. والسلام