• معرفی
    • مسئولیت‌ها
    • مصاحبه‌ها
    • از نگاه دیگران
    • معرفی
  • اخبار
    • تمام اخبار
    • آستان
    • مؤسسه دارالحدیث
    • پژوهشگاه و دانشگاه قرآن و حدیث
    • اخبار درس‌ها
    • مراسم و همایش
    • دیدار‌ها و بازدیدها
    • اخبار نشر
    • مراسم تشییع و ترحیم
    • سایر اخبار
  • آثار و تألیف‌ها
  • درس‌ها
  • سخنرانی‌ها
  • خاطره‌‌ها
  • یادداشت‌ها
  • نگارخانه
/ خانه / درس‌ها / خارج فقه / خمس / سال تحصیلی 94 - 93 / 318 - کسر مؤونه اخراج در اعتبار نصاب معدن
تاريخ : 1393/07/01
مدت :
توضیح :
منبع : درس خارج فقه استاد محمدی ری شهری - کتاب الخمس
منبع :
بازدید: 2759

318 - کسر مؤونه اخراج در اعتبار نصاب معدن

فرع چهارم: اعتبار بلوغ نصاب پس از کسر مؤونه يا پس از آن فرعي که امروز آن را مورد بررسي قرار مي­دهيم اين است که رسيدن به نصاب قبل از اخراج مؤونه معتبر است يا بعد از آن. توضيح آنکه: وجوب خمس معدن مشروط به رسيدن قيمت آن به مقدار بيست دينار است. حال آيا بايد مجموع قيمت معدن قبل از استثناي مخارج تصفيه و اخراج، به اين نصاب برسد يا بعد از آن؟
بحث اخلاقي
اهميت لقمه حلال
« عن مولانا اميرالمؤمنين عليه­السلام: مَن أخلَصَ للّهِ أربَعينَ صَباحاً، يَأكُلُ الحَلالَ، صائِماً نهارَهُ، قائِماً لَيلَهُ، أجرَى اللّهُ سُبحانَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ. »[1]
صحبت در شرح و تفسير اين حديث نوراني بود. در اين روايت اخلاص چهل روزه توأم با حلال­خوري، روزه و عبادت شبانه را عامل وصول به علم نور و نور علم مي­داند، در حالي که در روايتي که دو جلسه قبل قرائت شد، اخلاص چهل روزه به صورت مطلق را موجب دستيابي به اين نتيجه دانسته بود. لذا گفتيم هر چند اخلاص بدون استفاده از امکانات حلال امکان‌پذير نيست‌؛ در عين حال حلال­خوري خود مستقلاً در نورانيت دل و رسيدن به حکمت حقيقي نقش دارد و يکي از رواياتي که بر اين مدعا دلالت داشت نيز بيان شد. در اين جلسه روايات ديگري در اين باره مي­خوانيم.
از رسول اکرم صلي­الله­عليه­وآله نقل شده که مي‌فرمايد:
مَن أكَلَ مِنَ الحَلالِ صَفا قَلبُهُ و رَقَّ، و دَمَعَت عَيناهُ، ولَم يَكُن لِدَعوَتِهِ حِجابٌ.[1]
هر كه از حلال بخورد، دلش صفا مى­يابد و نازك مى­شود و چشمانش اشک­آلود مي­گردد و براي دعايش پرده­اي نخواهد بود، يعني دعايش مستجاب مي­شود.
همچنين در روايت ديگري چنين آمده که شخصي به پيامبرصلي­الله­عليه­وآله عرض کرد: دوست دارم دعايم مستجاب شود، حضرت فرمود:
طَهِّر مَأكَلَكَ، و لا تُدخِل بَطنَكَ الحَرامَ.[1]
يعني، غذايت را پاک کن ؛ و حرام وارد شکمت نکن.
همان­طور که طهارت و حلّيت غذا در استجابت دعا نقش مستقيم دارد ؛ در مقابل ، لقمه حرام هم مانع اجابت دعاست. از رسول خداصلي­الله­عليه­وآله درباره اثر لقمه حرام چنين نقل شده است:
مَن أكَلَ لُقمَةً مِن حَرامٍ لَم تُقبَل لَهُ صَلاةُ أربَعينَ لَيلَةً، ولَم يُستَجَب لَهُ دَعوَةٌ أربَعينَ صَباحاً.[1]
هر كس لقمه­اي از حرام بخورد، نمازش تا چهل شب قبول نمى‏شود و دعايش تا چهل روز مستجاب نمى‏گردد.
در اينجا اين سؤال مطرح مي­شود که مراد از حلال در اين روايات، حلال واقعي است يا حلال ظاهري؟ به عبارت ديگر، اثر لقمه حلال در جايي است که واقعاً حلال باشد، يا اگر به حسب ظاهر هم حلال باشد، هر چند باطنش مشکل داشته باشد نيز آن اثر را دارد؟
در روايتي وارد شده که شخصي نزد امام صادق عليه­السلام اين طور دعا کرد: «اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ رِزقاً طَيِّباً» يعني، خدايا! از تو روزي طيّب و حلال مي‌خواهم. حضرت فرمود:
هَيهاتَ هَيهاتَ! هذا قوتُ الأَنبِياءِ، ولكِن سَل رَبَّكَ رِزقا لا يُعَذِّبُكَ عَلَيهِ يَومَ القِيامَةِ، هَيهاتَ! إنَّ اللّهَ يَقولُ: ﴿يَأَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ الطَّيِّبَتِ وَ اعْمَلُواْ صَلِحًا﴾[5].[1]
هيهات، هيهات؛ اين خوراكِ پيامبران است؛ بلكه از پروردگارت روزى­اى بخواه كه در روز قيامت، تو را به خاطر آن، عذاب نكند. در واقع مي­فرمايد کاري به واقع نداشته باش، بلکه همين که ظاهراً حلال باشد، کافي است. در ادامه حضرت، اين آيه را قرائت فرمودند که خطاب به پيامبران مي­فرمايد: از چيزهاى پاكيزه بخوريد و كار شايسته انجام دهيد.
همچنين در روايتي ديگر با سند صحيح از بزنطي نقل شده که مي­گويد به امام رضاعليه­السلام عرض کردم:
جُعِلتُ فِداكَ! اُدعُ اللّهَ عز و جل أن يَرزُقَنِي الحَلالَ. فَقالَ: أتَدري مَا الحَلالُ؟ قُلتُ: الَّذي عِندَنَا الكَسبُ الطَّيِّبُ. فَقالَ: كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهما السلام يَقولُ: الحَلالُ هُوَ قوتُ المُصطَفَينَ. ثُمَّ قالَ: قُل: أسأَلُكَ مِن رِزقِكَ الواسِعِ.[1]
يعني فدايت شوم! از خداوند بخواه كه روزى حلال نصيب من کند. فرمود: مى­دانى حلال [واقعي] چيست؟ گفتم: هر در مذهب ما يعني کسب و درآمد پاک و حلال. فرمود: امام زين العابدين مي‌فرمود: حلال، خوراكِ برگزيدگان است. سپس فرمود: اين طور بگو: روزىِ واسع و فراوانت را از تو مي­خواهم. مانند روايت قبلي که فرمود: روزي­اي که به خاطر آن عذاب نشوي. شبيه اين مضمون با سند صحيح از امام باقر7 هم نقل شده است.
بنابراين، روزي حلال دو قسم است: يک حلال ظاهري که انسان را از عذاب قيامت نجات مي­دهد؛ و يک حلال واقعي که خيلي کم پيدا مي‌شود. در روايت دارد[8] در آخرالزمان، روزيِ حلال يکي از چيزهايي است که کم پيدا مي‌شود؛ البته پيدا مي­شود ولي بسيار نادر است.
درآمدِ حلال با وجود اين کاسبي­ها و بانک­ها، واقعاً کار مشکلي است، اما اگر پيدا شود بسيار عزيز است. يکي از دوستان از طرف شخصي نقل مي‌کرد، مي­گفت در زمان کودکي در خانه آيت­الله شيخ محمدتقي بافقي­رحمة الله­عليه که در همين شهرري تبعيد بودند، زندگي مي­کردم. مي­ديدم وقتي ايشان نماز جماعت مي‌خواند و مردم به ايشان اقتدا مي‌کنند، خود او به يک نفر ديگر اقتدا مي‌کند. سني نداشتم و متوجه نمي­شدم جريان چيست. يک روز رفتم خدمت ايشان و پرسيدم اين شخصي که شما پشت سر او نماز مي­خوانيد، کيست؟ فرمود: مگر تو چيزي مي­بيني؟ گفتم: بله شما به او اقتدا مي­کنيد. فرمود: فرني دوست داري؟ گفتم: بله. فرمود: اين پول را بگير و برو از بازار فرني بخر و بخور. خانم ايشان از علت اين کار سؤال کرد، ايشان فرموده بودند: در خانه ما غذاي حلال خورده، چشم­هايش باز شده و اذيت مي­شود. گفتم برود غذاي بازار را بخورد تا اين قدر اذيت نشود!
بحث فقهي
موضوع: کسر مؤونه اخراج در اعتبار نصاب معدن
يادآوري
بحث درباره خمس معدن بود. در اين باره چند فرع مطرح است. فرع اول تعريف معدن است که گفتيم مرجع در آن تشخيص عرف است. فرع دوم نصاب خمس معدن است که گفتيم بيست دينار است. فرع سوم بحث کسر يا عدم کسر مؤونه اخراج و تصفيه در محاسبه خمس است که در جلسه قبل مطرح شد و به اين نتيجه رسيديم که هزينه اخراج و تصفيه بايد استثناء شود.
فرع چهارم: اعتبار بلوغ نصاب پس از کسر مؤونه يا پس از آن
فرعي که امروز آن را مورد بررسي قرار مي­دهيم اين است که رسيدن به نصاب قبل از اخراج مؤونه معتبر است يا بعد از آن. توضيح آنکه: وجوب خمس معدن مشروط به رسيدن قيمت آن به مقدار بيست دينار است. حال آيا بايد مجموع قيمت معدن قبل از استثناي مخارج تصفيه و اخراج، به اين نصاب برسد يا بعد از آن؟ فرض کنيد معدني در کل بيست و پنج دينار مي­ارزد و هزينه تصفيه و استخراج مواد آن ده دينار شده، حال اگر رسيدن به نصاب پس از کسر هزينه­ها معتبر باشد، ديگر خمس ندارد، چون قيمت خرج دررفته آن پانزده دينار شده که کمتر از حد نصاب است؛ ولي اگر حد نصاب قبل از کسر هزينه­ها معتبر باشد، خمس دارد چون قيمت مجموع آن بالاتر از حد نصاب است.
در اين مسئله مشهور فقها قائل هستند که قيمت معدن بعد از کسر هزينه بايد به نصاب برسد و در مقابل برخي محققين از جمله صاحب مدارک و از فقهاي معاصر آيت­الله خويي مي‌فرمايند حدّ نصاب قبل از اخراج مؤونه معتبر است، هر چند هنگام محاسبه خمس بايد مقدار باقيمانده پس از اخراج مؤونه محاسبه شود. لذا در مثال فوق طبق نظر مشهور چون به حد حساب نرسيده اصلاً خمس ندارد، ولي طبق نظر دوم، چون به حد نصاب رسيده (25 دينار) خمس دارد ولي خمس خرج دررفته آن يعني پانزده دينار محاسبه مي­شود و بايد سه دينار به عنوان خمس بپردازد.
نظر صاحب جواهر
صاحب جواهر پس از بيان اينکه در فرع قبلي اختلافي وجود ندارد و بايد مقدار خمس پس از کسر هزينه­هاي مربوط به تصفيه و اخراج محاسبه شود، مي­فرمايد:
نعم هل يعتبر النصاب فيما اعتبر فيه من أنواع الخمس قبلها أو بعدها؟ وجهان في المدارك أقواهما في النظر الثاني،للأصل و ظاهر المنساق إلى الذهن من مجموع الأدلة.[1]
يعني، در اين که مؤونه استثناء مي‌شود هيچ شکي نيست ، بله آيا ملاک در نصاب ـ نزد کساني که آن را معتبر مي­دانند، ـ رسيدن به آن قبل از اخراج است يا بعد از اخراج؟ در مدارک­الاحکام دو وجه ذکر شده که دومي يعني بعد از اخراج قوي­تر است. اولاً به دليل اصل، ثانياً به خاطر آنچه از مجموع ادله متبادر به ذهن مي­شود.
مراد از اصل، «اصالة­البرائة» است، يعني پس از کسر هزينه­ها اگر به نصاب رسيد، يقين به وجوب خمس داريم، ولي اگر به نصاب نرسيد نسبت به وجوب شک داريم که اصل برائت از وجوب است. يا به عبارت ديگر، خمس مقداري که به نصاب رسيده بعد از کسر هزينه­ها يقيناً واجب است، ولي نسبت به قبل از کسر هزينه­ها نمي­دانيم واجب است يا نه، اصل برائت از وجوب است. [فرضاً در معدني که سي دينار مي­ارزد و ده دينار صرف مخارج آن شده، نسبت به وجوب خمس بيست دينار که چهار دينار است شکي نيست، ولي نسبت به وجوب خمس ده دينار هزينه­ها که خمس آن دو دينار است، شک داريم که اصل برائت از وجوب آن است.]
نظر آيت­الله خويي
ايشان پس از تبيين اصل مسئله مي­فرمايد:
فيه خلاف بين الأعلام، و المشهور هو الثاني، بل عن بعض نفي الخلاف فيه. و عن جماعة منهم صاحب المدارك اختيار الأوّل، و هو الصحيح، أخذاً بإطلاق البلوغ في صحيح البزنطي.[1]
در اين مسئله ميان علما اختلاف است و مشهور رسيدن به نصاب بعد از استثناي هزينه­ها را ملاک مي­داند و حتي برخي گفته­اند در اين قول اختلافي نيست. ولي گروهي که صاحب مدارک هم جزو آنهاست قول اول را اختيار کرده­اند. و همين هم صحيح است به دليل تمسک به اطلاق صحيح بزنطي که مطلقا بلوغ به بيست دينار را شرط دانسته، چه بعد از استثناي هزينه­ها و چه قبل از آن.
مراد، اين جمله روايت است که فرمود: «لَيْسَ فِيهِ شَيْ‌ءٌ حَتَّى يَبْلُغَ... عِشْرِينَ دِينَاراً».[11] وي در ادامه دليلي که صاحب جواهر براي اثبات قول مشهور بيان کرده را نقل و به آن اشکال مي­کند:
و استدلّ في الجواهر للمشهور بعد اختياره بأصالة البراءة عن وجوب الخمس، فإنّ المتيقّن منه ما كان بالغاً حدّ النصاب بعد الاستثناء، و أمّا قبله فمشكوك يدفع بالأصل. و فيه: أنّ ثبوت الخمس مقطوع به على كلّ تقدير و لو من باب مطلق الفائدة و أرباح المكاسب كما لا يخفى، فلا معنى للرجوع إلى الأصل.[1]
در جواهر براي قول مشهور به اصالة برائت از وجوب خمس استدلال شده ، به اين صورت که آنچه متيقن است اين است که خمس آن مقداري که به حد نصاب رسيده بعد از استثنا واجب است، اما نسبت به قبل از استثنا مشکوک است که با اصل برائت دفع مي­شود. ولي اين اشکال وارد است که بدون شک، خمس هرچند از باب مطلق فايده و ارباح مکاسب واجب شده، لذا ديگر جايي براي رجوع به اصل نمي­ماند.
يعني چه قبل از استثنا و چه بعد از آن از اين جهت که فايده است اگر سرِ سال مازاد بر موونه عيال باشد ، خمس آن واجب است و در اين صورت ديگر شکي در واجب بودنش نيست تا سراغ اصالة­البرائة برويم. چون چنين اصلي در جايي است که در اصل وجوب شک داشته باشيم ولي اينجا از باب ارباح مکاسب يقين به خمس داريم.
آيت­الله خويي در ادامه ابتدا به دفاع از صاحب جواهر مي­پردازد و با بياني ديگر اصالة­البرائه را توضيح مي­دهد که اشکال فوق وارد نباشد ، ولي باز اشکال ديگري وارد مي­کند که اينجا اصلاً جاي تمسّک به اصل عملي نيست و در نهايت نتيجه مي­گيرد که هرچند در فرع قبل محاسبه خمس پس از کسر هزينه­هاست ؛ ولي در اين فرع ، ملاک رسيدن مجموع و قبل از کسر هزينه­ها به حد نصاب است. مي­فرمايد:
إلّا أن يريد (قدس سره) و هو كذلك قطعاً أنّ تعلّق الخمس بعنوان المعدن ليترتّب عليه وجوب الإخراج فعلًا و من غير ملاحظة مؤنة السنة مشكوك، فيكون مجرى الأصل فوريّة الوجوب و فعليّته لا أصله.
و هذا له وجه لولا الإطلاق في صحيح البزنطي المقتضي لوجوب الإخراج فعلًا بعد بلوغ المجموع حدّ النصاب، سواء أ كان كذلك بعد استثناء المؤن أيضاً أم لا، إذ من المعلوم عدم وصول النوبة إلى التمسّك بالأصل العملي بعد وجود الإطلاق اللفظي. فتحصّل: أنّ الأقوى عدم استثناء المؤن هنا و إن استثنيناها في المقام الأوّل.[1]
يعني اين اشکال وارد است مگر اينکه بگوييم مراد صاحب جواهر اين بوده ـ و قطعاً هم چنين بوده ـ که تعلق خمس به عنوان معدن بودن که نتيجه آن وجوب پرداخت فعلي است، مورد شک است و اصل برائت وجوب فعلي و فوري آن است نه اينکه با ملاحظه مؤونه سال بگوييم در اصل وجوب خمس شک داريم.
پس ما يک فوريت و فعليت خمس داريم، يک اصل وجوب خمس. در فايده­اي که از معدن برده مي­شود، اصل وجوب خمس به عنوان فايده بودن، قطعي است، لذا جاي شک و تمسّک به اصل عملي نيست ولي فوريت آن که از باب معدن بودن لازم مي­شود، مشکوک است و جاي اصالة­البرائة.
ايشان مي­فرمايد اين حرف، حرف صحيحي است در صورتي که اطلاق روايت نباشد. در حالي­که صحيحه بزنطي اطلاق دارد و با وجود دليل نوبت به اصل عملي نمي­رسد. روايت مي­فرمايد وقتي معدن به بيست دينار رسيد خمسش واجب است يعني به محض اينکه قيمت مجموع آنچه از معدن خارج شد به حد نصاب رسيد ، همان وقت به صورت فعلي خمسش واجب مي­شود ، حال اينکه پس از کسر هزينه­ها هم وجوب فعلي دارد يا خير؟ در روايت بيان نشده.
به هرحال ، نظر ايشان مانند صاحب مدارک بر خلاف نظر مشهور است و ميزان در نصاب خمس معدن را قبل از اخراج مؤونه مي­داند.
نظر آيت­الله شاهرودي
ايشان بحث را به دو بخش تقسيم کرده­اند.[14] بخش اول مربوط به دليل اول صاحب جواهر است که مقتضاي اصل و قاعده چيست؟ و مسئله دوم درباره دليل دوم ايشان است که از مجموع ادله اعتبار نصاب چه چيز برداشت مي­شود؟
در بخش اول چند اشکال به استدلال آيت­الله خويي وارد مي­کنند و اين طور نتيجه مي­گيرند که هرچند اگر ما باشيم و مقتضاي قاعده ، بايد مانند صاحب مدارک نصاب را در مجموع معتبر بدانيم اما استدلالي که آيت­الله خويي براي اثبات اين مطلب بيان کرده­اند صحيح نيست. البته ايشان پس از بيان مسئله دوم ، در نهايت با توجه به آنچه از مجموع ادله برداشت مي­کنند ، نظر مشهور را صحيح مي­دانند.
بخش اول
آيت­الله شاهرودي به استدلال آيت­الله خويي که فرمود با وجود اطلاق روايت نوبت به اصل برائت وجوب فعلي خمس نمي­رسد ، سه اشکال کرده که دو تاي آن اشکال مبنايي است. اشکال سوم و مهم­تر ايشان اين است که در اين مسئله نه تنها جاي رجوع به اصل برائت وجوب خمس و يا استصحاب عدم تعلق خمس نيست ، بلکه جاي تمسک به اطلاق روايت هم نيست ، زيرا ما يک دليل عام داريم و آن مفاد رواياتي است که مي­گويد مطلقاً خمس معدن واجب است ، چه کمتر از بيست دينار باشد ، چه بيشتر ؛ يک دليل مخصص داريم و آن صحيح بزنطي است که خمس معدن را مشروط به رسيدن به بيست دينار کرده و کمتر از آن را از عموم عام خارج کرده. حال شک داريم اين بيست دينار در مجموع ملاحظه مي­شود يا در آنچه پس از استثنا باقي مي­ماند.
اين شک ، در واقع شک در اطلاق دليل مخصص است به اين صورت که ما شک داريم روايت رسيدن به بيست دينار قبل از استثناي هزينه­ها را هم شامل مي­شود يا فقط مربوط به پس از استثنا است؟ وقتي در اطلاق دليل شک کرديم ، دليل مجمل مي­شود و در صورت اجمال دليل مخصص قاعده اين است که به اطلاق عام رجوع شود، پس قبل از استثنا خمس معدن واجب است.
بنا بر اين، اولاً چون دليل لفظي داريم، نوبت به اصول عمليه نمي­رسد، زيرا «اصل ، دليل حيث لا دليل»؛ پس هم استدلال صاحب جواهر اشتباه است هم آنچه آيت­الله خويي فرض کردند که اگر اطلاق روايت نبود ، اصل برائت جا داشت (هذا له وجه لولا الإطلاق) هم آنچه برخي گفته­اند که عدم تعلق خمس را استصحاب مي­کنيم؛ ثانياً چون دليل مخصص به خاطر شک در اطلاقش مجمل است و بايد رجوع به اطلاق دليل عام شود ، پس تمسّک به اطلاق روايت بزنطي هم جا ندارد.
به نظر ما هم اين سخن صحيحي است و طبق مقتضاي قاعده، نظر صاحب مدارک اثبات مي­شود، البته نه با تمسک به اطلاق دليل مخصص؛ بلکه با تمسک به اطلاق دليل عام.
مسئله دوم
هرچند اگر ما باشيم و مقتضاي اصل و قاعده ، نظر مشهور ثابت نمي­شود ، ولي بر اساس آنچه از مجموع ادله برداشت مي­شود بايد نصاب را پس از استثناي مؤونه معتبر بدانيم. زيرا از کنار هم قرار دادن ادله­اي که متعلق خمس را فايده و غنيمت مي­دانند ، فهم عرف از اين مفاهيم ، و دليل مخصص يعني روايت بزنطي ، روشن مي­شود که اين روايت نه اجمال دارد و نه اطلاق ؛ بلکه متعين است در اعتبار نصاب پس از استثنا.
به عبارت ديگر روايت مخصص، يا اطلاق دارد يا مجمل است يا متعين در قبل يا بعد از استثنا. نتيجه سه صورت اول اثبات نظر صاحب مدارک است ، و تنها در صورت آخر نظر مشهور ثابت مي­شود. حال مي­گوييم بدون در نظر گرفتن مجموع روايات، مقتضاي قاعده صورت دوم بود که روايت مجمل است و بايد سراغ دليل عام برويم، ولي با در نظر گرفتن مجموع روايات و فهم عرف ، مي­گوييم روايت متعين در صورت آخر است.
زيرا چنانچه در فرع قبلي هم بيان شد، موضوع انواع خمس غنيمت و فايده است، و طبق ارتکاز عرفي ، زماني به آنچه که از معدن خارج مي­شود، فايده يا غنيمت اطلاق مي­شود که هزينه­هاي مربوط به تصفيه و اخراج آن را کم کنيم.
بنابراين، معلوم مي­شود مراد از روايت که فرمود «لَيْسَ فِيهِ شَيْ‌ءٌ حَتَّى يَبْلُغَ... عِشْرِينَ دِينَاراً» هنگامي که معدن به بيست دينار رسيد خمس دارد؛ «حتي يبلغ الفائدة» است، يعني فايده و سودي که از معدن کسب شده و آن همان مقدار خرج دررفته است بايد به بيست دينار برسد نه قيمت مجموع معدن.
با توجه به مجموع آنچه در اين فرع بيان شد، نظر ما هم مانند نظر امام­رحمةالله­عليه و نظر مشهور اين است که بعد از اخراج مؤونه اخراج و تصفيه رسيدن به حد نصاب معتبر است.
فرع پنجم: ملاک در زمان قيمت­گذاري نصاب
امام رحمة­الله­عليه پس از خلاصه کردن سه فرع قبلي در يک عبارت، فرع ديگري را در اين جمله بيان نموده­اند:
و تلاحظ القيمة حال الإخراج.[1]
اينکه گفتيم نصاب وجوب خمس معدن بيست دينار است، مراد قيمت بيست دينار در چه زماني است؟ مي­فرمايد قيمت زمان استخراج. ظاهر روايت هم همين است. در مقابل برخي که قيمت زمان پيامبرصلي­الله­عليه­وآله را معتبر دانسته­اند.
تتمه فرع دوم (مقدار نصاب)
عبارت بعدي تحرير الوسيله نکته­اي است مربوط به فرع دوم يعني مقدار نصاب. امام رحمة­الله­عليه چند سطر بالاتر فرمود که بنا بر احتياط نصاب معدن بيست دينار يا دويست درهم است، در اينجا مي­فرمايد احتياط بهتر آن است كه اگر قيمت معدن به يك دينار برسد ، بلكه مطلقا، خمس آن داده شود بلكه سزاوار نيست اين احتياط ترك شود:
الأحوط الأولى إخراجه من المعدن البالغ دينارا بل مطلقاً ، بل لا ينبغي تركه.[1]
قبلاً گذشت که غير از نصاب بيست دينار دو نظر ديگر هم درباره مقدار نصاب بود ، يکي اينکه اصلاً نصاب ندارد بلکه اگر تا سر سال مازاد بر مؤونه شد خمسش واجب است ، يکي اينکه نصابش يک دينار است. ايشان ابتدا بنا بر احتياط نظر اول را پذيرفته و در ادامه نظر دوم و سوم را نيز احتياط مستحب مي­داند.

[1].مسند زيد.، ص 384.
[2].مجمع البحرين، طريحي، ج.۱، ص ۴۴۷.
[3].عدّة الداعي و نجاح الساعي، ابن فهد حلي، ص .۱۲۸.
[4].بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج ۶۶، ص ۳۱۴، ح 7.
[5].سوره مؤمنون، آيه ۵۱.
[6].الأمالي، شيخ طوسي، ص: ۶۷۸، ح ۱۴۳۸.
[7].الكافي، شيخ کليني، ج ۲، ص ۵۵۲، ح ۹.
[8]. ر. ک: تحف العقول، ابن شعبه حراني، ص ۵۴ و 368.
[9].جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، شيخ محمد حسن نجفي، ج16 ‌، ص: 83‌.
[10].موسوعة الإمام الخوئي، ج‏25، ص: 44.
[11].وسائل الشيعة، شيخ حر عاملي، ج‌9، ص: 494، ابواب ما يجب فيه الخمس، باب 4، ح 1.
[12].موسوعة الإمام الخوئي، ج‏25، ص: 44.
[13].موسوعة الإمام الخوئي، ج‏25، ص: 44.
[14]. ر. ک: کتاب الخمس، سيد محمود هاشمي شاهرودي، ج 1، ص: 131 ـ 136.
[15].تحريرالوسيلة، امام خميني، ج1‌، ص: 353‌.
[16].تحريرالوسيلة، امام خميني، ج1‌، ص: 353‌.
کلیدواژه خمس
  • تــــازه هــــا
  • پـــربـــازدیـــدهــــا
  • 402 - شرط سیادت در اصناف ثلاثه
  • 401 - مراد از «ذی القربی» در آیه خمس
  • 400 - مالکیت خمس
  • 399 - مالکیت خمس
  • 398 - مالکیت خمس
  • 397 - تقسيم خمس
  • 325 - ملکیت معدن مکشوفه در اراضی مفتوحه توسط کافر
  • 323 - معدن مکشوفه در زمین مملوک عمومی
  • 340 - نصاب خمس غوص
  • 320 - وحدت يا تعدد مخرِج و مخرَج در اعتبار نصاب معدن
  • 337 - حکم مالی که در شکم حیوان یافت می­شود
  • 334 - حکم گنج در اراضی عمومی (4)
حــــدیــــث روز
:
کلیه حقوق متعلق به پایگاه آیت الله محمدی ری شهری می باشد
  • تماس با پایگاه
  • نقشه پایگاه
  • پایگاه‌های مرتبط
      • حدیث نت
      • دارالحدیث
      • حضرت عبدالعظیم(ع)