• معرفی
    • مسئولیت‌ها
    • مصاحبه‌ها
    • از نگاه دیگران
    • معرفی
  • اخبار
    • تمام اخبار
    • آستان
    • مؤسسه دارالحدیث
    • پژوهشگاه و دانشگاه قرآن و حدیث
    • اخبار درس‌ها
    • مراسم و همایش
    • دیدار‌ها و بازدیدها
    • اخبار نشر
    • مراسم تشییع و ترحیم
    • سایر اخبار
  • آثار و تألیف‌ها
  • درس‌ها
  • سخنرانی‌ها
  • خاطره‌‌ها
  • یادداشت‌ها
  • نگارخانه
/ خانه / خاطره‌ها / شهدا، جانبازان و آزادگان / دیدار خدا با بدن زخمی!
×

ارسال ایمیل

در حال ارسال اطلاعات
لطفا تیک "من ربات نیستم" را بزنید !
تاريخ : 1393/12/12 | کد : 39122 | بازدید : 4793

دیدار خدا با بدن زخمی!

دیدار خدا با بدن زخمی!
عجیب‌تر از این اطلاعِ غیبیِ آن بزرگوار، گشودن گره قلبی من قبل از طرح مشکل بود. ایشان در همان ابتدای صحبت و قبل از این که بنده مشکلات خاصّ خود و منطقه را شرح دهم، به من فرمودند: .....

فاضل ارجمند جناب حجة الاسلام و المسلمین سید موسی موسوی (1) سه خاطره هم از شهدا نقل کرد که ملاحظه می‌فرمایید:
سال آخر عمر بابرکت عارف ناسک شهید آیة الله سید عبدالحسین دستغیب بود. بنده به لحاظ معضلات خاصّی که در کردستان پیش آمده بود _ از جمله استانداری وابسته به حزب جمهوری منصوب شده بود که در منطقه با جمع ما و نیروهای نظامی و انتظامی ناهماهنگ بود و هر چه هم به بالا منتقل می‌کردیم، مؤثر واقع نمی‌شد و همچنان برخی از بزرگان کشور از ایشان حمایت می‌کردند _ ، تصمیم گرفتم مطلب را به حضرت امام رحمه الله منتقل کنم.
وقتی هماهنگ شد و خدمت حضرت امام رسیدم، هم حیا کردم و هم در محضر ایشان از طرح این مسائل پشیمان شدم. لذا مصمّم شدم حل مشکلات را از راه‌های دیگری پیگیری کنم.
چون از نظر روحی به شدت متأثر شده بودم، به نظرم رسید با ارادت و ارتباط ویژه‌ای که با آیة الله دستغیب داشتم، به شیراز رفته و به محضر قدسی ایشان برسم، شاید مقداری آرام بگیرم.
از بس ناراحت بودم، در شرایط اوج ترورهای منافقین و خطراتی که وجود داشت، تنها و بدون محافظ به شیراز رفتم. بعد از نیمه شب به شیراز رسیدم. برای استراحت به هتلی رفتم و صبح اوّل وقت بدون اطلاع قبلی به دفتر آن شهید بزرگوار رفتم. وقتی وارد شدم، مسئول دفتر ایشان پرسیدند: شما فلانی هستید؟
گفتم: از کجا شناختید یا مطلع شدید؟
گفتند: آقا بعد از نماز صبح به من فرمودند امروز اوّل صبح، فلانی می‌آید. برای من ملاقات دیگری نگذارید!
عجیب‌تر از این اطلاعِ غیبیِ آن بزرگوار، گشودن گره قلبی من قبل از طرح مشکل بود. ایشان در همان ابتدای صحبت و قبل از این که بنده مشکلات خاصّ خود و منطقه را شرح دهم، به من فرمودند: فلانی! به نظر شما عالی‌ترین نعمتی که در این دنیا خداوند عزوجل نصیب بعضی انسان‌ها می‌کند، که رنگی بهشتی دارد و بالاتر از آن نیست، چیست؟
عرض کردم: خود حضرت عالی بفرمایید.
فرمودند: بالاترین نعمت برای انسان‌های عادی که خود مظهر ولایت الهی نیستند، این است که خداوند، زندگی عادی دنیوی آن‌ها را با شکل دادن حکومت ولایی در زمانشان تحت ولایت خود قرار دهد که خواب و خوراک، تلاش و عبادت و همه چیز آن‌ها تحت ولایت، سامان داده شود. این نعمت در مقطع‌های محدود و کمتری [از تاریخ] برای انسان‌ها شکل گرفته است. امروز با ولایت امام خمینی که با تشکیل حکومت، سایه‌اش بر همۀ زندگی ما گسترده شده، خداوند، این نعمت را به کلّ جامعۀ ما عطا فرموده است.
ایشان به گریه افتادند و بعد فرمودند: من مثل روشنی این روز و آفتاب، ولایت این امام بزرگوار را ولایت ائمۀ معصومین علیهم السلام و ولایت معصومین علیهم السلام را ولایت خدا می‌دانم.
بعد ادامه دادند: ماها که نمایندۀ امام هستیم، در مرکز این نعمت قرار داریم و از هیچ چیزی نباید گله‌ای داشته باشیم. از نارحتی روحی‌ای که داری استغفار کن! در برابر این نعمت اصلی و بزرگی که خداوند به خصوص نصیب ماها کرده، این گرفتاری‌ها، هَوْن و ناچیز است.
این ملاقات شاید حدود دو هفته‌ای قبل از شهادت ایشان بود. بعد از صحبت با بنده جمعی از عزیزان بسیجی که در عملیاتی زخمی شده بودند، پس از گذارندن معالجه و ترخیص از بیمارستان، خدمت ایشان رسیدند.
این شهید بزرگوار به آنان فرمود: جای زخم‌های بدن شما، هم نور قیامت است، و هم شافع دیگران در روز جزا.
سپس ایشان در حالی که اشک می‌ریختند فرمودند: چون خداوند، نعمت این زخم‌ها را نصیبتان کرده، به شکرانۀ این نعمت، در شب جمعۀ این هفته برای من دعا کنید تا خداوند، مرا که توفیق رفتن به جبهه و آن گونه شهادت‌ها را ندارم، لااقل با چند زخم در بدنم، که در راه او به وجود آمده باشد، بپذیرد.

---------------------------------

1.. حجة الاسلام و المسلمین سید موسی موسوی نمایندۀ سابق ولی فقیه در کردستان بودند. ایشان در سفری که این‌جانب به کردستان داشتم، این خاطره و چند خاطرۀ دیگر _ که در فصل‌های بعدی بیان خواهد شد _ را برایم تعریف کردند. سپس بنا بر تقاضای من آن‌ها را به صورت کتبی در اختیارم گذاشتند.

منبع : خاطره های آموزنده
مــــطــــالــــب مــــرتــــبــــط
  • مکاشفۀ مادر شهید
  • پیشگویی در بارۀ لحظه شهادت
  • اجابت دعا در خانۀ خدا
  • روشن‌بینی مجروح جنگی
  • تــــازه هــــا
  • پـــربـــازدیـــدهــــا
  • روشن‌بینی مجروح جنگی
  • درخت باکرامت
  • خاطرۀ یک خلبان آزاده
  • مجلس درس شهدا
  • مهلت گرفتن از عزرائیل
  • نمادی از زندگی شهدا
  • درخت باکرامت
  • روشن‌بینی مجروح جنگی
  • خاطرۀ یک خلبان آزاده
  • مهلت گرفتن از عزرائیل
  • نمادی از زندگی شهدا
  • رؤیای شهادت آیة الله بهشتی
حــــدیــــث روز
:
کلیه حقوق متعلق به پایگاه آیت الله محمدی ری شهری می باشد
  • تماس با پایگاه
  • نقشه پایگاه
  • پایگاه‌های مرتبط
      • حدیث نت
      • دارالحدیث
      • حضرت عبدالعظیم(ع)