• معرفی
    • مسئولیت‌ها
    • مصاحبه‌ها
    • از نگاه دیگران
    • معرفی
  • اخبار
    • تمام اخبار
    • آستان
    • مؤسسه دارالحدیث
    • پژوهشگاه و دانشگاه قرآن و حدیث
    • اخبار درس‌ها
    • مراسم و همایش
    • دیدار‌ها و بازدیدها
    • اخبار نشر
    • مراسم تشییع و ترحیم
    • سایر اخبار
  • آثار و تألیف‌ها
  • درس‌ها
  • سخنرانی‌ها
  • خاطره‌‌ها
  • یادداشت‌ها
  • نگارخانه
/ خانه / یادداشت‌ها و بیان‌ها / پژوهشى در باره‌ی احاديث مربوط به دوازده خليفه‏
×

ارسال ایمیل

در حال ارسال اطلاعات
لطفا تیک "من ربات نیستم" را بزنید !
تاريخ : 1394/03/09 | کد : 43206 | بازدید : 5967

پژوهشى در باره‌ی احاديث مربوط به دوازده خليفه‏

پژوهشى در باره‌ی احاديث مربوط به دوازده خليفه‏
بر پايه احاديث، پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله دوازده نفر را يكى پس از ديگرى به عنوان جانشينان خود، به امّت معرّفى كرده است . در اين پژوهش ، ضمن ارزيابى سند اين احاديث، روشن خواهد شد كه مقصود آنها چيست .

1 . ارزيابى سند احاديث‏

در ارزيابى سند احاديث مربوط به تعداد خلفا ، چند نكته قابل ذكر است :

الف . سند اين احاديث در منابع كهن و معتبر اهل سنّت، به جابر بن سَمُره‏[1] و ابو جحيفه‏[2] مى‏رسد .

ب . گزارش جابر بن سَمُره‏[3] در نزد اهل سنّت ، صحيح و معتبر است . بغوى در ارزيابى اين حديث مى‏گويد :

بر صحّت اين حديث، اتّفاق وجود دارد .[4]

افزون بر اين ، آلبانى، برخى طُرُق اين حديث را صحيح مى‏داند .[5] اين حديث همچنين در صحيح مسلم‏[6]و صحيح البخارى‏[7]روايت شده كه اين نقل‏ها نيز نزد اهل سنّت معتبر شمرده مى‏شوند ، هر چند در نقل بخارى به جاى «اثنا عشر خليفة» ، «اثنا عشر أميراً» آمده است .

ج . گزارش جابر بن سَمُره با همان اسنادى كه در منابع اهل سنّت آمده ، در منابع حديثى شيعه نيز نقل شده است .[8]

د . احاديث ياد شده ، علاوه بر جابر بن سَمُره‏[9] از طريق عبد اللَّه بن عمر ،[10] عبد اللَّه بن مسعود ،[11]عبد اللَّه بن عمرو بن عاص ،[12] اَنَس بن مالك‏[13] و عبد اللَّه بن ابى اوفى‏[14] نيز نقل شده‏اند ؛ ليكن منابعى كه اين گزارش‏ها را روايت كرده‏اند ، مصادر شيعى‏اند .[15]

ه . نكته قابل تأمّل ، اين است كه : سخنى سرنوشت‏ساز با آن اهمّيت كه آينده رهبرى در جامعه اسلامى را رقم مى‏زند ، چرا آن گونه كه بايد ، مورد توجّه صحابيان قرار نگرفته و آنان كمتر به نقل آن پرداخته‏اند ، تا آن جا كه حديث «اِثنا عَشَرَ خليفة (دوازده خليفه)» به حديث جابر بن سَمُره معروف گرديده است ؟

بى ترديد ، سياسى بودن مضمون حديث در عدم نقل آن توسّط اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، مؤثّر بوده است . از اين رو، عدم شهرت نقل آن از طرق مختلف ، بر بى‏توجّهى صحابيان به اين موضوع مهم، دلالت ندارد .

2 . زمان و مكان صدور حديث‏

در صحيح مسلم ، سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله در باره خلفاى پس از خود، مربوط به روز جمعه‏اى است كه شخصى به نام اَسلَمى سنگسار شد[16]و چون اين واقعه در مدينه اتّفاق افتاده ،[17] مى‏توان گفت كه مكان سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، مسجد مدينه بوده است ؛ امّا مسند ابن حنبل ، زمان صدور اين حديث را عرفه و مكان آن را سرزمين عرفات‏[18] ذكر كرده است و در گزارشى ديگر ، مكان صدور آن را مِنا مى‏داند .[19]

با تأمّل در متن گزارش‏هايى كه مربوط به اين واقعه است ، به نظر مى‏رسد كه جابر بن سَمُره، تنها يك واقعه را بيان مى‏كند و با توجّه به ويژگى‏هاى اختصاصى موجود در متن، احتمال تعدّد واقعه، بعيد است .

3 . اختلاف در متن احاديث‏

متن حديث جابر بن سَمُره ، به گونه‏هاى مختلفى گزارش شده است . در بيشتر گزارش‏ها «اثنا عشر خليفة (دوازده خليفه)» ، در صحيح البخارى «اثنا عشر أميراً (دوازده امير)»[20] و در گزارش‏هاى ديگر ، «اثنا عشر إماماً (دوازده امام)» ،[21]«اثنا عشر ملكاً (دوازده پادشاه)»[22] و «اثنا عشر قيّماً (دوازده سرپرست)»[23] آمده است و مطابق برخى از نقل‏ها ، متن حديث با عبارت «لا يَزالُ أَمرُ النَّاسِ ماضياً ما وَليَهُم اثنا عَشَرَ رَجُلاً ؛[24] همواره امور مردم انجام مى‏شود ، مادام كه دوازده مرد ، سرپرست آنها باشند» گزارش شده است .

همه اين گزارش‏ها ، نشان دهنده آن است كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله ، در پى معرّفى جانشينان خود و رهبران آينده جهان اسلام بوده و راوى و يا راويان حديث ، سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله را نقل به معنا كرده‏اند .

نكته قابل توجّه ، اين كه : پس از معرّفى دوازده نفر به عنوان جانشينانِ پس از پيامبر صلى اللّه عليه و آله توسّط ايشان ، همهمه و هياهو مجلس را فرا مى‏گيرد ، به گونه‏اى كه جابر بن سَمُره تصريح مى‏كند كه سخن پايانى پيامبر صلى اللّه عليه و آله را نشنيده و از پدر يا عموى خود مى‏پرسد كه : ايشان چه گفت ؟ و او پاسخ مى‏دهد كه ايشان فرمود : «كلّهم من قريش ؛[25] همه آنها از قريش اند» ، يا «كلّهم من بنى هاشم ؛[26] همه آنها از بنى هاشم‏اند» .

اين صحنه نشان مى‏دهد كه فضاى سياسى براى اعلان رهبران آينده جهان اسلام ، مناسب نبوده است ، چنان كه جمله «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ؛[27] خداوند ، تو را از آسيب مردمان حفظ مى‏كند» در جريان غدير ، اشاره به همين واقعيت است . البتّه بعد از غدير نيز هنگامى كه پيامبر اسلام در بيمارىِ منجر به وفاتش مى‏خواهد به صورت مكتوب ، مشكل رهبرى آينده جهان اسلام را حل كند ، با كارشكنى و همهمه و غوغا رو به رو مى‏شود و در نتيجه ، تصريح به اين امر ، ميسّر نمى‏گردد .[28]

4 . مقصود از «دوازده خليفه»

تأمّل در واژه‏هاى «خليفه» ،[29] «امام» ،[30] «وصى» ،[31] «امير»[32] و الفاظ مشابه آنها كه در گزارش‏هاى مختلف حديث جابر آمده و نيز موقعيت خانوادگى و عدد كسانى كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله آنان را به عنوان جانشينان خود معرّفى مى‏كند و مهم‏تر از همه ، تأكيد ايشان بر اين كه قيام دين و عزّت اسلام و صلاح امّت تا قيامت در گرو خلافت آنهاست ، به روشنى نشان مى‏دهند كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله در اين پيام مهم ، در صدد ارائه مشخّصات افرادى است كه شايستگى علمى ، عملى ، سياسى و مديريتى لازم را براى رهبرى جامعه اسلامى پس از او دارند ؛ كسانى كه از هر جهت مى‏توانند خليفه خدا و خليفه پيامبر خدا باشند .

در آن هنگام ، اهمّيت اين پيام، به گونه‏اى بود كه به گفته ابن عبّاس ، ابو بكر در آغاز حكومتش ، خود را خليفه نمى‏خواند و در پاسخ كسى كه از او مى‏پرسد: «آيا تو خليفه پيامبر خدايى؟» ، پاسخ مى‏دهد : نه . و در پاسخ اين سؤال كه : پس تو كيستى ؟ پاسخ مى‏دهد : «من ، خالفه [= جاى‏گزين‏] پس از او هستم» .[33]

دقّت و تأمّل در معناى واژه «خليفه» ، خود، بيانگر اين معناست . خليفه به معناى جانشين است و جانشين، كسى است كه وظيفه شخص پيشين را به عهده دارد و جاى خالى او را پُر مى‏كند، و چون وظيفه اصلى و محورى پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، هدايتگرى و راه‏نمونى مردمان به سوى رستگارى است ، تنها ، فردى شايستگى عنوان خلافت را خواهد داشت كه به بهترين وجه به هدايت مردمان بپردازد .

به همين دليل است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، مبلّغان دين و راويان حديث و سنّت خود را خلفاى خود شمرده است . در حديثى آمده است :

قال رسول اللَّه صلى اللّه عليه و آله : اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائى قيلَ : يا رَسولَ اللَّهِ و مَن خُلَفاؤكَ؟ قالَ : الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدى يَروونَ حَديثى و سُنَّتى .[34]

پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: «خدايا! جانشينان مرا رحمت فرما» . سؤال شد : اى پيامبر خدا! جانشينان تو ، چه كسانى‏اند؟ فرمود : «كسانى كه پس از من مى‏آيند و حديث و سنّت مرا روايت مى‏كنند» .

اين، در حالى است كه حكومت ، تنها وسيله و ابزارى بوده كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله از آن استفاده نموده و هدف خويش را گسترش داده است . البته پيامبر صلى اللّه عليه و آله چه آن گاه كه حكومت داشته و چه زمانى كه آن را در اختيار نداشته (همانند دوران سخت مكّه) ، وظيفه خويش را به انجام رسانده است .

توجيهات و تأويلاتى كه به نقل از محقّقان حديثى اهل سنّت در پى مى‏آيد ، نشان دهنده اين مطلب است كه آنان بدون توجّه به علّت غايى بعثت پيامبران ، به معناى شايع «خليفه» توجّه كرده‏اند و در ميان حاكمان و قدرت‏مداران ، به دنبال خليفه گشته‏اند . بديهى است كه حاكمان ظالم و خونريزى همانند يزيد و عبد الملك را نمى‏توان خليفه بزرگ‏ترين پيامبران الهى و خاتم آنان دانست .

بارى ! ترديدى نيست كه هدف پيامبر صلى اللّه عليه و آله از اين سخن ، معرّفى بهترين كسانى است كه پس از او شايستگى كامل را براى رهبرى امّت اسلامى دارند ؛ ليكن با عنايت به اين كه مقام نبوّت ، منزّه از سخن لغو يا معمّاگونه است ، مسئله مهم در فقه الحديث و فهم سخن پيامبر خدا ، تعيين مصداق خلفاى دوازده‏گانه‏اى است كه ايشان ، آنان را به عنوان خلفاى شايسته خود ، معرّفى نموده است .

از نگاه پيروان اهل بيت عليهم السلام ، پاسخ اين سؤال ، روشن است ؛ زيرا آنان بر اين باورند كه خلفاى دوازده‏گانه پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، دوازده تن از اهل بيت ايشان اند كه اوّلين آنها امام على عليه السلام و آخرين آنها امام مهدى عليه السلام است كه هم‏اكنون ، زنده است و روزى، جهان را پُر از عدل و داد خواهد كرد .[35]

محدّثان اهل سنّت با اين كه حديث جابر بن سَمُره را صحيح مى‏دانند ، پاسخ روشنى براى تبيين مصاديق خلفاى دوازده‏گانه ندارند ، تا آن جا كه ابن جوزى در كتاب كشف المشكل مى‏گويد :

اگر چه در باره اين حديث جستجوى بسيار كردم و در مورد آن سؤال نمودم ، ليكن كسى را نيافتم كه مقصود [واقعى‏] آن را بداند .[36]

مهلّب نيز چنين تصريح مى‏نمايد :

كسى را نيافتم كه به معناى حقيقى اين حديث ، رسيده باشد .[37]

همچنين ابن حجر ، اجمالاً عدم فهم حديث ياد شده را تأييد مى‏كند .[38]

البتّه عدّه‏اى از جمله افراد ياد شده خواسته‏اند كه مقصود از خلفاى دوازده‏گانه را هر چند به صورت احتمال، بيان كنند ؛ ليكن با تأمّل در آنچه گفته‏اند ، مشخّص مى‏گردد كه مدّعاى آنان ، نه از حيث عدد و نه از حيث ويژگى‏ها، با آنچه پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرموده ، قابل انطباق نيست كه در اين جا به شمارى از آرا ، اشاره مى‏كنيم .[39]

شمارى از آراى غير منطبق بر خلفاى دوازده گانه‏

نظريّه اوّل : حكّام دوران اقتدار سياسى اسلام‏

بيهقى‏[40] و قاضى عيّاض‏[41] گفته‏اند : مقصود از خلفاى دوازده گانه ، كسانى اند كه در دوران عزّت خلافت و قوّت اسلام ، حكومت كرده‏اند و مردم بر آنان اجماع داشته‏اند . اين دوران تا ايّام حكومت يزيد بن عبد الملك ، ادامه داشته است .

طبق اين نظريّه ، افزون بر خلفاى راشد ، معاويه ، يزيد ، عبد الملك ، وليد ، سليمان ، عمر بن عبد العزيز ، يزيد بن عبد الملك ، هشام بن عبد الملك و وليد بن يزيد ، مصاديق خلفاى دوازده‏گانه اند .

نقد نظريّه اوّل‏

اشكال‏هايى كه به نظريّه بيهقى و قاضى عيّاض وارد شده ، عبارت اند از :

1 . هيچ استدلالى بر اين ادّعا ارائه نشده است .

2 . مجموع اين افراد ، بيش از دوازده نفر است .

3 . حتّى بنا بر مبناى خود قائلان ، مشخّص نشده است كه چرا امام حسن عليه السلام ، معاوية بن يزيد و مروان ، از اين جمع خارج شده‏اند و چرا خلفاى عبّاسى در اين مجموعه جاى نگرفته‏اند؟ آيا «كوتاه بودن مدّت خلافت» و يا «تغيير خانواده خليفه» ، خليفه را از خليفه بودن ساقط مى‏كند ؟!

4 . با قطع نظر از حكومت حاكمان اوّليه پس از پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، واضح است كه به قدرت رسيدن معاويه و حاكمان پس از او ، از طريق زور و قوّه قهريّه بوده است . از اين رو ، چنين حاكمانى (چه اُمَوى و چه عبّاسى)، شايسته عنوان خلافت پيامبر صلى اللّه عليه و آله نيستند ؛ زيرا مردم بدون اختيار و با اكراه و اجبار ، مجبور به پذيرش خلافت آنان گشته‏اند .

5 . اجتماع كامل بر خلافت تمام اين افراد ، وجود ندارد . ابتداى حكومت ابو بكر ، اين گونه است؛ چرا كه امام على عليه السلام ، اهل بيت عليهم السلام و بعضى از بزرگان صحابه ، حاكميت ابو بكر را تا چند ماه نپذيرفتند . نيمه دوم خلافت عثمان هم با شورش و اعتراض همراه بود و بنا بر اين ، اجتماع بر خلافت وجود نداشت . خلافت امام على عليه السلام از آغاز تا انجام ، مورد پذيرش معاويه و مردم شام قرار نگرفت . در برخى مواقع هم با مخالفت اصحاب جمل و اصحاب نهروان رو به رو شد .

6 . بيشتر اين افراد ، در پى اقامه معالم دين (بر پا داشتن احكام دين) نبوده‏اند . بنا بر اين ، مشمول توصيف پيامبر صلى اللّه عليه و آله نمى‏گردند . بيهقى ، خود به اين مطلب اشاره كرده و نوشته است :

مقصود از اقامه دين ، بر پا داشتن نشانه‏هاى دين است - خدا داناتر است - ، هر چند برخى از آنان ، كارهاى نامشروع انجام مى‏دادند .[42]

نظريّه دوم : حاكمان صدر اسلام تا عصر عمر بن عبد العزيز

ابن حجر عَسقَلانى ، پس از كلامى كه از واضح نبودن مطلب در نزد او حكايت دارد ، در تبيين مقصود از «خلفاى دوازده گانه» مى‏گويد :

اين سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله كه : «پس از من ، دوازده خليفه خواهند بود» ، بهتر است بر واقعيت زمان پس از پيامبر خدا حمل شود ؛ چرا كه همه كسانى كه پس از ايشان جامه خلافت بر تن كردند ، از ابو بكر تا عمر بن عبد العزيز ، چهارده تن بودند ، دو تن از آنها نه خلافت درستى داشتند و نه مدّت خلافتشان چندان قابل توجّه بود . آن دو ، معاوية بن يزيد و مروان بن حكم بود ، و بقيّه ، همان گونه كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله خبر داده ، دوازده نفر بودند .

و در ادامه اظهار داشته است :

البتّه اين كه فرموده است : «مردم بر آنها اتّفاق نظر پيدا مى‏كنند» ، بر اين مسئله ، خدشه‏اى وارد نمى‏كند ؛ زيرا اتّفاق نظر ، در اكثر و غالب است و اين ويژگى هم همواره ، جز در حسن بن على عليه السلام و عبد اللَّه زبير ، به رغم درستى خلافت آن دو ، و حكم به ثابت نبودن شايستگى مخالفانشان ، جز پس از مصالحه حسن عليه السلام و كشته شدن زبير ، بوده است . و خدا بهتر مى‏داند .[43]

نقد نظريّه دوم‏

افزون بر شمارى از اشكال‏هاى نظريّه اوّل ، اشكال‏هاى ديگرى بر اين نظريّه وارد شده ، كه عبارت اند از :

1 . ابن حجر ، در توجيه خارج كردن معاوية بن يزيد و مروان بن حكم از شمار خلفا ، گفته است كه مدّت حكومت اين دو ، كوتاه بوده است .

بر طبق اين نظريّه بايد امام حسن عليه السلام نيز از اين مجموعه خارج شود ؛ زيرا مدّت حكومت ايشان نيز كوتاه بوده است .

2 . عبد اللَّه بن زبير ، جزو اين گروه شمرده شده است ، در حالى كه خلافت او هيچ گاه فراگير و همه‏گستر نگرديد .

نظريّه سوم : دوازده خليفه نامشخّص تا قيامت‏

ابن جوزى مى‏گويد :

منظور ، وجود دوازده خليفه در دوره اسلامى تا روز قيامت است كه آنان ، بر اساس حق رفتار مى‏كنند ، هر چند دوران خلافتشان پشت سر هم نباشد .[44]

ابن كثير نيز در تفسير خود از اين نظريّه دفاع مى‏كند .[45]

نقد نظريّه سوم‏

اشكال‏هاى اين نظريّه، عبارت اند از:

1 . غير شفّاف كردن سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، ممكن است برخى از اشكالات وارد بر نظريّات پيشين را حل كند ؛ ولى نتيجه‏اى روشن و مشخّص براى ما نخواهد داشت . نتيجه اين نظريّه آن است كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله جمله‏اى مبهم و معمّاگونه فرموده است كه هيچ نقشى در معرفت و عمل جامعه اسلامى نداشته و نخواهد داشت .

2 . سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله براى پى‏ريزى مسيرى هموار براى رسيدن به هدفى بزرگ است ، يعنى پيروى مردم از اين رهبران كه موجب راهيابى و هدايت آنان خواهد گشت ، در صورتى كه با فرض نامشخّص بودن آن دوازده نفر ، اين هدف هرگز محقّق نخواهد شد و حتّى موجب سر در گمى آنان در شناخت مقتدا و سوء استفاده دنياطلبان از آن خواهد شد .

نظريّه چهارم : خلفاى بنى اميّه‏

خطّابى و ابن جوزى گفته‏اند : مقصود پيامبر صلى اللّه عليه و آله از خلفاى دوازده‏گانه ، خلفاى بنى اميّه است ؛ زيرا اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه و آله مربوط به زمان پيامبرند و مشمول عنوان خلفاى دوازده‏گانه نيستند . بنا بر اين خلفاى اربعه ، معاويه و مروان بن حكم ، از اين گروه خارج مى‏شوند و دوازده نفر باقى خواهند ماند .[46]

براى روشن شدن سخن اين دو نفر ، اين نكته را بايد ذكر كنيم كه حاكمان اموى، پانزده نفر بوده‏اند كه دوران حكومت آنان، سيزده سال پس از رحلت پيامبر صلى اللّه عليه و آله آغاز شده است (چون عثمان در اواخر سال 23 هجرى به خلافت رسيد) . اين دو نفر براى رفع مشكل تعداد افراد بنى اميّه و زمان حكومت آنان ، اصحاب پيامبر صلى اللّه عليه و آله را به پيامبر خدا ملحق نموده ، شايسته عنوان «خلافة النَّبى» ندانسته‏اند . در نتيجه ، دوران خلفاى اربعه ، معاويه و مروان بن حكم ، از اين حكم خارج شده و دوازده نفر ذيل آن باقى مانده‏اند .گفتنى است كه ابن جوزى در ابتداى سخن خويش گفته است كه دستيابى به مدلول اصلى سخن پيامبر صلى اللّه عليه و آله و فهم آن ، ممكن نيست .[47]

نقد نظريّه چهارم‏

اشكال‏هاى اين نظريّه، عبارت اند از:

1 . خلفاى چهارگانه ، از عنوان دوازده خليفه خارج شده‏اند و هيچ استدلالى بر آن ارائه نشده است .

2 . در متون اهل سنّت ، دوران خلافت پيامبر صلى اللّه عليه و آله تا سى سال پس از ايشان دانسته شده است . پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرموده است :

الخِلافَةُ فى اُمَّتى ثَلاثونَ سَنَةً ثُمَّ مُلكٌ بَعدَ ذلِكَ .[48]

خلافت ، در امّت من ، سى سال است . سپس ، بعد از آن ، سلطنت است .

در حالى كه اين نظريّه، خلافت را بعد از سال 60 هجرى (مرگ معاويه) تصوير كرده است .

3 . روايت «اثنا عشر خليفة (دوازده خليفه)» ، در مقام ستايش از اين افراد است . طبيعى است كه اين ستايشگرى نمى‏تواند شامل بنى اميّه گردد كه جنايات متعدّدى را نسبت به اسلام و مسلمانان و جامعه اسلامى مرتكب شده‏اند ، علاوه بر اين كه احاديث فراوانى نيز در مذمّت آنها صادر شده است .[49]

4 . حَكَم بن ابى العاص و پسر او مروان بن حكم ، به دستور پيامبر صلى اللّه عليه و آله به جرم «نفاق» از مدينه تبعيد شدند . آيا عجيب نيست كه او را جزو اصحاب پيامبر بشمُرند و حكومت او را همانند حكومت زمان پيامبر صلى اللّه عليه و آله بدانند؟!

نظريّه پنجم : امارت دوازده امير در يك زمان‏

مُهَلَّب گفته است :

گمان غالب ، اين است كه پيامبر - كه درود و سلام خداوند بر او باد - از فتنه‏هاى شگفت پس از خود ، خبر داده است ، حتّى از اين كه مردم در يك زمان ، داراى دوازده امير مى‏شوند و اگر جز اين را مى‏خواست ، مى‏فرمود : دوازده اميرند كه فلان گونه عمل مى‏كنند .[50]

نقد نظريّه پنجم‏

به نظر مى‏رسد مهلّب در صدد توضيح متن منقول در صحيح البخارى بوده و به ساير گزارش‏هاى دقيق‏تر و مشروح‏تر حديث جابر بن سَمُره توجّه نداشته است . متن موجود در صحيح البخارى ، مختصر و مبهم است . در نتيجه ، احتمالات گوناگونى در باره آن، متصوّر است .

ابن حجر عسقلانى ، در نقد نظريّه او به اين نكته اشاره كرده و معتقد است : متون موجود در صحيح مسلم ، مشخّص كرده‏اند كه در زمان اين دوازده نفر ، اسلام ، عزيز و منيع خواهد بود . آيا مى‏توان تصوّر كرد كه افتراق دوازده‏گانه در ميان مسلمانان رُخ دهد و باز هم عزّت اسلام را در پى داشته باشد ؟[51]

با توجّه به دلايل ارائه شده در صفحات پيشين ، حديث «خلفاى دوازده‏گانه» تنها بر نظريّه شيعه دوازده امامى قابل انطباق است و ديگر تحليل‏ها و نظريّه‏پردازى‏ها به جهت دارا بودن اشكالات متعدّد ، نادرست اند .

پاسخ به دو اشكال‏

در باره نظريّه‏اى كه ما در تبيين حديث «خلفاى دوازده‏گانه» انتخاب كرديم ، دو اشكال بدين شرح قابل طرح است كه همراه با پاسخ آنها ارائه مى‏گردند :

1 . بيشتر امامان شيعه به خلافت نرسيدند

اشكال اوّل ، اين است كه در ميان امامان دوازده‏گانه‏اى كه پيروان اهل بيت عليهم السلام به آنها معتقدند ، تنها امام على عليه السلام و امام حسن عليه السلام به خلافت رسيدند . بنا بر اين ، چگونه مى‏توان آنها را خليفه پيامبر صلى اللّه عليه و آله شمرد ؟

پاسخ اين اشكال ، اين است كه بر پايه نصوص (متون) معتبرى كه بخشى از آنها گذشت ، امامت و خلافت ، منصبى الهى است و پيامبر خدا ، به فرمان خداوند، دوازده تن از اهل بيت خود را براى انجام اين مسئوليت تعيين كرده است و پيروى نكردن اكثر مردم از آنها ، با خلافت واقعى آنها منافاتى ندارد .

به تعبير ديگر ، بر پايه احاديث معتبرى كه گذشت ، از جمله حديث «خلفاى دوازده‏گانه» ، پيامبر خدا خبر از شايستگى امامان اهل بيت عليهم السلام براى خلافت و تعيين آنها به عنوان جانشين خود داده ؛ امّا اين كه مردم مى‏پذيرند ، يا نمى‏پذيرند ، موضوع ديگرى است كه در اين باره نيز پيامبر صلى اللّه عليه و آله در احاديث ديگرى ، حوادثِ آينده امّت اسلامى را پيشگويى نموده و خبر داده كه امّتش با اهل بيت او چه خواهند كرد . [52]

2 . عدم اتّفاق امّت بر خلافت امامان شيعه‏

اشكال دوم ، اين است كه در برخى از گزارش‏هاى حديث در باره «خلفاى دوازده‏گانه» ، اين عبارت آمده است :

كُلُّهُم تَجتَمِعُ عَلَيهِ الاُمَّةُ .[53]

همه آنها ، مورد اتّفاق امّت اند .

بديهى است كه هيچ يك از امامان شيعه مورد اتّفاق امّت نبوده‏اند . بنا بر اين ، چگونه مى‏توان حديث ياد شده را بر آنان منطبق دانست ؟

پاسخ ، اين است كه :

اوّلاً بيشتر احاديثى كه «خلفاى دوازده‏گانه» را گزارش كرده‏اند ، فاقد تعبير ياد شده اند و گزارشى كه به اتّفاق امّت بر آنها اشاره كرده ، از اعتبار لازم برخوردار نيست .

ثانياً بر فرض كه سند گزارش ياد شده ، صحيح باشد ، مدلول ظاهرى آن را نمى‏توان به پيامبر صلى اللّه عليه و آله نسبت داد ؛ زيرا واقعيت ندارد ؛ چون اكثر قريب به اتّفاق زمامداران پس از پيامبر صلى اللّه عليه و آله ، مورد اتّفاق امّت نبوده‏اند . بنا بر اين ، براى تصحيح نسبت اين گزارش به پيامبر صلى اللّه عليه و آله بايد گفت كه مقصود از آن، خبر دادن از آينده نيست ؛ بلكه توصيه امّت به اتّفاق بر پيروى از آنهاست كه در اين صورت بر مذهب اماميّه اثنا عشريّه منطبق خواهد شد .


[1] ر . ك : ص 333 .

[2] ر . ك : ص 337 .

[3] جابر بن سَمُره ، از صحابيان كم‏سال و خواهرزاده سعد بن ابى وقّاص است . پدرش در سال فتح مكّه مسلمان شد او در كوفه مى‏زيست و پس از سال 73 وفات يافت از او 146 حديث ( با شمارش مكرّرها ) نقل شده كه 23 روايت آن، در صحيح مسلم است (تهذيب الكمال : ج 4 ص 437 ش 867 ، الإصابة : ج‏3 ص‏149 ، سير أعلام النبلاء : ج‏3 ص‏186 ، تهذيب الأسماء : ج 1 ص 142) .

[4] شرح السنّة : ج 15 ص 31 .

[5] سلسلة الأحاديث الصحيحة : ج 1 ص 651 ش 376 .

[6] ر . ك : ص 332 - 334 ح 111 - 113 .

[7] ر . ك : ص 340 ح 123 .

[8] ر . ك : الخصال : ص 469 - 473 ح 12 - 30 (با نوزده سند) ، المناقب ، ابن شهرآشوب : ج 1 ص 248 - 250 ، العمدة : ص 416 ح 856 و ص 419 ح 871 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 57 - 58 ، إعلام الورى‏ : ج 2 ص 158 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 239 ح 38 .

[9] ر . ك : ص 332 - 336 ح‏111 - 116 .

[10] ر . ك : ص 338 ح‏118 - 119 .

[11] كمال الدين: ص 279 ح 26، بحار الأنوار: ج 36 ص 256.

[12] ر . ك : ص 339 ح‏120 .

[13] ر . ك : ص 341 (روايت عبد اللَّه بن أبي اوفى) .

[14] ر . ك : ص 341 (روايت انس) .

[15] ر . ك : ص 338 - 340 ح 118 - 122 .

[16] ر . ك : ص 334 ح 113 .

[17] اُسد الغابة : ج 5 ص 6 .

[18] ر . ك : ص 336 ح‏116 و مسند ابن حنبل : ج 7 ص 424 ح 20959 و20960 و ص 418 ح 20922. اين جريان در حجّة الوداع اتّفاق افتاده است .

[19] ر . ك : ص 336 ح 116 .

[20] ر . ك : ص 340 ح 123 .

[21] ر . ك : ص 359 (روايات «دوازده امام») .

[22] ر . ك : ص 336 ح 116 .

[23] المعجم الكبير: ج 2 ص 196 .

[24] صحيح مسلم : ج 3 ص 1452 ح 6 ؛ الخصال : ص 473 ح 27 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 239 ح 35 .

[25] ر . ك : ص 332 ح 111 - 116 .

[26] ينابيع المودّة : ج‏2 ص‏316 ح‏908 .

[27] مائده : آيه 67 .

[28] ر . ك : صحيح البخارى : ج 1 ص‏54 ح‏114 و ج 4 ص 1612 ح 4168 و ج 8 ص 2680 ح 6933 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 695 ح 2992 ، الطبقات الكبرى‏ : ج 2 ص 244 .

[29] ر .ك : ص 333 ( روايت‏هاى دوازده خليفه) .

[30] ر .ك : ص 359 (روايات «دوازده امام»).

[31] ر .ك : ص 361 (روايات دوازده وصى) .

[32] ر .ك : ص 341 (روايات دوازده امير) .

[33] النهاية : ج 2 ص 69 .

[34] كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 420 ح 5919 .

[35] ر . ك : ص 379 (روايت‏هاى در بر دارنده شمار و نام امامان عليهم السلام ) .

[36] كشف المشكل : ج 1 ص 449 ، فتح البارى : ج 3 ص 212 .

[37] فتح البارى : ج 13 ص 211 .

[38] فتح البارى : ج 13 ص 212.

[39] براى آگاهى بيشتر، ر.ك: فتح البارى : ج 13 ص 211 - 215 به بعد ، المسائل الخلافيّة : ص 15 - 38 .

[40] دلائل النبوّة : ج 6 ص 520 .

[41] فتح البارى : ج 13 ص 213 .

[42] دلائل النبوّة : ج 6 ص 521 .

[43] فتح البارى : ج 13 ص 215 .

[44] فتح البارى : ج 13 ص 213 ، المسائل الخلافيّة : ص 8 .

[45] تفسير ابن كثير : ج 6 ص 85 .

[46] ر . ك : فتح البارى : ج 13 ص 212 .

[47] ر .ك : فتح البارى : ج 13 ص 212 .

[48] سنن الترمذى : ج 4 ص 503 ح 2226 ، سنن أبى داوود : ج 4 ص 211 ح 4646 - 4647 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 213 ح 21978 ، السنن الكبرى‏، نسايى : ج 5 ص 47 ح 8155 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 35 ح 6657 ، سلسلة الأحاديث الصحيحة : ج 1 ص 742 ح 459 .

[49] ر . ك : الغدير : ج 8 ص 248 ، المسائل الخلافيّة : ص 31 - 35 .

[50] فتح البارى : ج 13 ص 211 .

[51] ر . ك : فتح البارى : ج 13 ص 211 .

[52] ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث : ص‏961 (بخش يازدهم : ستم كردن به اهل بيت عليهم السلام )، دانش‏نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج‏7 ص‏253 (بخش هشتم / فصل يكم : خبر دادن پيامبر صلى اللّه عليه و آله از شهادت على عليه السلام ) .

[53] سنن أبى داوود : ج 4 ص 106 ح 4279 .

منبع : دانشنامه امام مهدی عجّل الله فرجه بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ جلد اول از صفحه 343 تا صفحه 357
مؤلف : آیت الله محمد محمدی ری شهری
  • تــــازه هــــا
  • پـــربـــازدیـــدهــــا
  • نگاهی به مراحل زندگانی امام حسین علیه السلام
  • ماه رمضان ماه میهمانی جان‌هاست، نه بدن‌ها
  • ويژگی‌ها و بركات ماه رمضان
  • ماه مبارک رمضان؛ آغاز تجدید حیات معنوی انسان
  • معناى ميهمانى خدا
  • دعا یا دوا؟
  • ماه مبارک رمضان؛ آغاز تجدید حیات معنوی انسان
  • ماه رمضان ماه میهمانی جان‌هاست، نه بدن‌ها
  • امنیت اجتماعی، نعمتی بزرگ
  • دعا یا دوا؟
  • ظرفيت فرهنگى تاريخ عاشورا
  • نسخه اى از انسان كامل و قرآن ناطق
حــــدیــــث روز
:
کلیه حقوق متعلق به پایگاه آیت الله محمدی ری شهری می باشد
  • تماس با پایگاه
  • نقشه پایگاه
  • پایگاه‌های مرتبط
      • حدیث نت
      • دارالحدیث
      • حضرت عبدالعظیم(ع)