• معرفی
    • مسئولیت‌ها
    • مصاحبه‌ها
    • از نگاه دیگران
    • معرفی
  • اخبار
    • تمام اخبار
    • آستان
    • مؤسسه دارالحدیث
    • پژوهشگاه و دانشگاه قرآن و حدیث
    • اخبار درس‌ها
    • مراسم و همایش
    • دیدار‌ها و بازدیدها
    • اخبار نشر
    • مراسم تشییع و ترحیم
    • سایر اخبار
  • آثار و تألیف‌ها
  • درس‌ها
  • سخنرانی‌ها
  • خاطره‌‌ها
  • یادداشت‌ها
  • نگارخانه
/ خانه / خاطره‌ها / کرامات و عنایات اهل بیت (ع) / مسلمان شدن مسیحی با توسل به اهل بیت علیهم السلام
×

ارسال ایمیل

در حال ارسال اطلاعات
لطفا تیک "من ربات نیستم" را بزنید !
تاريخ : 1397/03/07 | کد : 65207 | بازدید : 2196

مسلمان شدن مسیحی با توسل به اهل بیت علیهم السلام

مسلمان شدن مسیحی با توسل به اهل بیت علیهم السلام
در سال 1372 جهت برنامه‌های ماه مبارک رمضان به ایتالیا سفر کردم. پس از اجرای چندین برنامۀ قرآنی در مسجد بزرگ رُم و در نمازخانۀ دفتر نمایندگی ایران، برای دیدن آثار تاریخی شهر پُمپِی، به شهر بزرگ ناپولی مسافرت کردم. برادری که از سفارت جهت راهنمایی ...

خاطرۀ دومی که جناب آقای محمدرضا خُرّمیان[1] برای این‌جانب مکتوب کردند، بدین شرح است:

در سال 1372 جهت برنامه‌های ماه مبارک رمضان به ایتالیا سفر کردم. پس از اجرای چندین برنامۀ قرآنی در مسجد بزرگ رُم و در نمازخانۀ دفتر نمایندگی ایران، برای دیدن آثار تاریخی شهر پُمپِی، به شهر بزرگ ناپولی مسافرت کردم. برادری که از سفارت جهت راهنمایی و ترجمۀ زبان همراه ما بود، گفت: اخیراً در این شهر یک خانم مسیحی شیعه شده، اگر تمایل دارید به دیدن ایشان برویم.

به منزل ایشان وارد شدیم. به نامبرده عرض کردم اگر داستان مسلمان شدن خود را برای ما بازگو کنید بسیار خوب است، ما در ایران و یا خارج از کشور برای دوستان نقل می‌کنیم که مفید خواهد بود.

همسر آن خانم، ماجرا را این گونه‌ شرح داد:

من در یک خانوادۀ مسیحی بزرگ شدم. پس از گذراندن مقاطع مختلف تحصیلی برای اخذ مدرک دکتری، رشتۀ علم الادیان را انتخاب کردم. یکی از ادیانی که در این رشته بررسی می‌کردیم، دین مبین اسلام بود. پس از مطالعۀ فراوان پیرامون قرآن و کتب اسلامی به اسلام علاقه‌مند شدم و با تحقیق و تفحص و ملاقات با علمای اهل سنت. بالاخره مسلمان شدم، البته مسلمان اهل سنت. وقتی مسلمان شدم، دیگر پدر و مادرم مرا به خانه‌شان راه ندادند و حتی برادرم مرا کتک زد، اما من مقاومت کردم، چون به اسلام اعتقاد پیدا کرده بودم.

پس از مدتی متوجه شدم که مذهب اهل تسنن، پاسخگوی بعضی از سؤالات و شبهات من نیست. بالاخره با مطالعه کتب شیعه و رفت و آمد با سفارت جمهوری اسلامی ایران در رُم، به مکتب اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ارادت پیدا کردم و شیعه شدم.

مشکل اصلی من، همسر مسیحی‌ام بود که حاضر نبود مسلمان شود. ما دو فرزند هم داشتمی و من نمی‌خواستم مادر فرزندانم مسیحی باشد. هر چه به او کتاب‌های مذهبی و دینی و شیعی دادم، مطالعه کرد اما مسلمان نشد و می‌گفت: من دین اسلام را دوست ندارم.

در یک روز تابستانی که هوا هم بسیار گرم بود، همسرم را داخل اطاق آوردم و در اطاق را بستم و خیلی صریح به او گفتم: تو باید مسلمان شوی، اگر مسلمان نشوی من نمی‌توانم با تو زندگی کنم و علی‌‌رغم این که تو را دوست دارم و مادر بچه‌هایم هستی، به طور قطع و یقین از تو جدا خواهم شد.

همسرم گفت: من هم علی‌رغم این که تو را خیلی دوست دارم و پدر بچه‌های من هستی، اما بدان که من مسلمان نمی‌شوم و من مسیحیت را دوست دارم و من هم از تو جدا خواهم شد.

در آن شرایط، قلب و فکر و ذهنم متوجه اهل بیت علیهم السلام شد و با خود گفتم: یا رسول الله! یا علی‌ بن ابی‌طالب! یا فاطمۀ زهرا! یا حسین! مرا کمک کنید. مرا راهنمایی کنید. یک لحظه گویا برقی در ذهن من زد و گفتم: خانم اگر در این هوای گرم، من دعا کنم و از آن بزرگواران (اهل‌بیت علیهم السلام) بخواهم که باران ببارد، آیا تو قبول می‌کنی که این دین بر حق است؟ آیا مسلمان می‌شوی؟

همسرم گفت: اگر در این هوای گرم و سوزنده باران ببارد، معلوم است که دین اسلام حق است و من مسلمان خواهم شد؛ زیرا که این یک معجزه است.

وقتی جواب مساعد را از همسرم گرفتم به اطاق مجاور رفتم، در اتاق را بستم و گوشه فرش را کنار زدم، به حالت سجده سرم را روی خاک گذاشتم و شروع کردم به گریه کردن. گفتم: یا علی! تو همسرت زهرا را دوست داشتی، من هم همسرم را دوست دارم. سیلی به صورت همسرت زدند برای خدا صبر کردی و تحمل کردی و چیزی نگفتی و دندان به جگر گذاشتی. یا فاطمۀ زهرا! تو را به آن عشق و ارادتی که به علی داشتی، تو را به آن پهلوی شکسته‌ات، تو را به آن محسن سقط شده‌ات قسم‌ می‌دهم بزرگواری کنید چند دقیقه‌ای باران ببارد. اگر باران ببارد این زنِ من مسلمان می‌شود و اگر او مسلمان و شیعه شود، یقیناً در دانشگاه چندین نفر را مسلمان می‌کند.

آن قدر گفتم و اشک ریختم و از این ذوات محترم درخواست کردم و به آن‌ها التجا کردم که وقتی سر از روی زمین برداشتم دیدم دور تا دور جای سجده من خیس شده است. از اتاق بیرون آمدم، به ایوان که رسیدم دیدم هوا ابری شده، فهمیدم که خبری خواهد شد. بعد از مدتی هوا بارانی شد و علی‌رغم شرایط خاص جوّی و منطقه‌ای باران آمد! شب ده‌ها کانال تلویزیون اعلام کردند که باریدن باران در این هوای گرم ایتالیا شبیه معجزه است.

همسرم از اتاق بیرون آمد و با دیدن و لمس کردن باران از من پرسید: تو به کی توسل جُستی که این قدر قدرت داشته که توانسته این عظمت را بیافریند؟

گفتم: به علی علیه السلام و فاطمۀ زهرا علیها السلام.

همسرم بعد از این ماجرا مسلمان و شیعه شد و نام خود را فاطمۀ زهرا گذاشت.

بعد، به همسرش که با مانتو و مقنعۀ کاملاً پوشیده نشسته بود، اشاره کرد و گفت: همسرم از روزی که مسلمان و شیعه شده بیش از هشتاد نفر را در دانشگاه یا از مسیحیت به تشیّع آورده و یا سُنّی بودند و آن‌ها را شیعه کرده است.


[1] . ر.ک: ص74 (پانوشت).

منبع : خاطره های آموزنده
مــــطــــالــــب مــــرتــــبــــط
  • مسلمان شدن زائر مسیحی امام رضا علیه السلام
  • تــــازه هــــا
  • پـــربـــازدیـــدهــــا
  • دو کرامت از حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام
  • دلجویی از زائر معترض
  • یافتن کتابی نایاب با عنایت امیرمؤمنان علیه السلام
  • بازدید امام رضا علیه السلام از زائر مخلص و متّقی
  • مسلمان شدن زائر مسیحی امام رضا علیه السلام
  • شفا یافتن بیمار سرطانی با عنایت امام رضا علیه السلام
  • مسلمان شدن مسیحی با توسل به اهل بیت علیهم السلام
  • محجّبه شدن یک خانم بی‌حجاب در زوریخ
  • گزارشی دیگر از این ماجرا - برکت توبۀ حقیقی 2
  • هشداری به مبلّغان
  • یافتن کتابی نایاب با عنایت امیرمؤمنان علیه السلام
  • دلجویی از زائر معترض
حــــدیــــث روز
:
کلیه حقوق متعلق به پایگاه آیت الله محمدی ری شهری می باشد
  • تماس با پایگاه
  • نقشه پایگاه
  • پایگاه‌های مرتبط
      • حدیث نت
      • دارالحدیث
      • حضرت عبدالعظیم(ع)