حدیث روز :
((
اميرالمؤمنين عليه السلام : قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يَعْلَمُهُ ))
[1] در جلسه قبل رواياتی بيان شد که معيار ارزش انسان را اخلاص و علم معرّفی مي کرد. روايت امروز هم تصريح دارد: ارزش هر انسان آن چيزي است که ميداند. اين فرمايش شبيه روايت ديگری است که در نهج البلاغه است: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُه».
[2] همچنين در فرمايش هاي مشابه ديگر مي فرمايند: «أَلَا لَا يَسْتَحْيِيَنَّ مَنْ لَا يَعْلَمُ أَنْ يَتَعَلَّمَ فَإِنَ قِيمَةَ كُلِ امْرِئٍ مَا يَعْلَمُ».
[3] يعني کسي که نمي داند نبايد از آموختن خجالت بکشد چرا که قيمت و ارزش هرکسی به اندازه دانسته هايش مي باشد. و باز فرمودند: «ا
لنَّاسُ أَبْنَاءُ مَا يُحْسِنُونَ وَ قَدْرُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُ فَتَكَلَّمُوا فِي الْعِلْمِ تَبَيَّنْ أَقْدَارُكُمْ».
[4] يعين مردم فرزندان آن چيزی هستند که مي دانند پس سخن بگوييد تا قدر و ارزش شما معلوم گردد.
همه رواياتي که امروز و ديروز خوانديم، به يک معنا اشاره دارند و آن اين است که ميزان ارزش انسان دانستههاي اوست. اين روايات در واقع همه شرح اين آيه شريفه هستند و ريشه در اين آيه دارند: «
قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ»
[5] اما سؤال اصلی اينجاست که مقصود از علمی که در آيه و روايات یاد شده آمده کدام علم است؟
بحث فقهی موضوع : حکم نماز جمعه در عصر غیبت
نقدهايی بر نظريات مرحوم نراقي در کتاب مستندشان وجود دارد:
اوّلاً چرا به سياق و ادامه آيه توجه نمی فرمایید؟
يَأَيهُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَوةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلىَ ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ ذَالِكُمْ خَيرْ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ- فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَوةُ فَانتَشِرُواْ فىِ الْأَرْضِ وَ ابْتَغُواْ مِن فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُواْ اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكمُْ تُفْلِحُونَ- وَ إِذَا رَأَوْاْ تجِارَةً أَوْ لهَوًا انفَضُّواْ إِلَيهْا وَ تَرَكُوكَ قَائمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيرْ مِّنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ وَ اللَّهُ خَيرْ الرَّازِقِينَ.
سياق آيه همان چيزي است که اکثر مفسرين و فقها فهميده اند؛ «ذکر الله» يعني نماز جمعه و «إِذَا نُودِىَ» تنها اذان ظهر روز جمعه است و شامل اذان نماز صبح جمعه نمی شود چون به قرينه «وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ» و اينکه کسی در وقت نماز صبح برای خريد و فروش نمیآيد و همچنين آيه شريفه در تقبيح عملکرد برخی مسلمانان فرمود: هنگامى كه تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند از محضر پيامبر صلّی الله عليه و آله پراكنده مىشوند و به سوى آن مى روند و حضرت را ايستاده به حال خود رها مىكنند.
ثانياً در مورد اين آيات فقط يک روايت علل الشرايع نيست ؛ بلکه براي اين آيات، در روايات شأن نزول متعددی وجود دارد که اگر آنها را در کنار آيات ملاحظه کنيم، مقصود از آيات به خوبی روشن میشود. اين روايات در تفسير نورالثّقلين آمده است و ما به دو نمونه از آنها اشاره می کنيم.
جابر بن عبد الله مي گويد: ما با پيامبر صلّی الله عليه و آله نماز مي خوانديم که کارواني تجاري وارد مدينه شد، مردم حضرت را رها کردند تا جايي که «فما بقي غير اثني عشر رجلا» غير از دوازده نفر کسی با پيغمبر نماند و من هم جزء دوازده نفر بودم و آيه نازل شد(قال جابر بن عبد الله: اقبل عيرٌ و نحن نصلّي مع رسول الله صلى الله عليه و آله فانقض الناس إليها فما بقي غير اثنى عشر رجلاً انا فيهم فنزلت الاية وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً...)
[6] در روايت ديگر دارد: در مدينه مدتی کمبود ارزاق و گراني بود تا اينکه «دِحيه کلبي» با کاروان تجاري خود از شام رسيد و در حاليکه پيامبر صلّی الله عليه و آله مشغول ايراد خطبه نماز جمعه بودند با سر و صداي فراواني وارد مدينه شد. وقتی مردم، کاروان تجاري را در بقيع ديدند به طرف آن رفتند و سايرين هم ترسيدند که چيزي گيرشان نيايد حضرت را رها کردند و رفتند سراغ کاروان «فلم يبق مع النّبي إلاّ رهطٌ» جز تعداد کمی، کسی با حضرت باقي نماند و آيه نازل شد. آنگاه حضرت فرمودند: اگر همه شما ميرفتيد و همين چند نفر هم باقي نميمانديد آتش بلا نازل ميشد(و الّذي نفسي بيده لو انه تتابعتكم حتى لا يبقى أحد منكم لسال بكم الوادي ناراً).
[7] البته بعضی از روايات تفسير نور الثّقلين، همان رواياتی است که «ذکر الله» را به ائمه و حُجج عليهم السلام تفسير مي نمايد که در واقع اين دست روايات تفسير نيستند بلکه تأويل و باطن آيات هستند.
از اهل سنت نيز روايات هم مضمون با اين روايات داريم.
[8] مرحوم نراقي به اين روايات شأن نزول توجه نکرده است. در حاليکه علاوه بر سياق آيات که دلالت دارد بر اينکه مقصود از «ذکر الله» نماز جمعه است، از شأن نزولي که شيعه و سنّی نقل کرده اند نيز کاملاً روشن است که اين آيات مربوط به نماز جمعه است.
بنابراين درباره اينکه مي گويد يا بايد تجوّز در «ذکر» يا تجوّز در «فاسعوا» داشت، ما مي گوييم طبق قرائن سياق آيه و روايات شأن نزول، حتماً مقصود از «ذکر»، نماز جمعه است.
لذا اينکه ايشان بنابر قياس اولويت مي گويد «فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» يعني «فاسعوا إلي» همه اعمال روز جمعه اعم از غسل و ساير آداب، ولکن ارجحِ اعمال روز جمعه، نماز جمعه است؛ ما مي گوييم اصلاً مقصود از «ذکر الله» چيز ديگري(مثل غسل و ناخن گرفتن و ساير اعمال و سنن روز جمعه) نيست، «فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» يعني «فاسعوا إلي صلاة الجمعه» و «إِذا نُودِيَ...» يعني وقتي ندا داده ميشود و اذان ظهر گفته میشود، بشتابيد برويد نماز جمعه را بخوانيد. آنگاه با عجله رفتن(فاسعوا) ميشود مستحب.
نظريه مرحوم آيت الله بروجردی:
ایشان می فرمایند : بعضیها توهّم کردند اين آيه بطور مطلق بر وجوب نماز جمعه دلالت دارد و وقتي آيه به نحو اطلاق دلالت داشته باشد، اگر در چيزي شک کرديم به اطلاق تمسک مي کنيم؛ مثلا اگر شک کنيم آيا در نماز جمعه حضور امام شرط است يا نه؟ و اطلاق اين آيه ميگويد که شرط نيست. مرحوم بروجردي مي فرمايد اين تمسک به اطلاق آيه، توهم است. اين توهم ناشي از در نظر نگرفتن شأن نزول آيه است. اگر ما شأن نزول آيه را مورد توجه قرار دهيم مي بينيم که آيه اصلاً در صدد تشريع و بيان وجوب يا عدم وجوب نماز جمعه نيست که کسي بيايد از آن اطلاقگيری کند ؛ بله اين آيه در باره نماز جمعه هست ولي دلالتي بر وجوب نماز جمعه ندارد؛ چرا که نماز جمعه مدت ها قبل از نزول اين آيه مشروع و واجب شده بود و پيامبر صلّی الله عليه و آله از بدو ورود به مدينه نماز جمعه را اقامه می فرمودند
[9] از اين رو آيه ارتباطي به وجوب نماز جمعه ندارد بلکه مربوط به يک حادثه خاص است. روز جمعه اي حضرت در حال ايراد خطبه نماز جمعه بودند که کاروان تجاري دحيه کلبي با طبل و بوق و کرنا وارد مدينه شد مردم هم محضر حضرت را رها کردند و رفتند به تماشا کردن و خريد و فروش و آيه براي توبيخ اين عمل آنها نازل شد. از اين رو گفته شده مصداق اصلی «ذکر الله» خطبه نماز جمعه است و مفاد آيه اين است که بشتابيد تا خطبه حضرت را درک کنيد کما اينکه اکثراً قائل به همين هستند که «ذکر» يعنی خطبه. اينکه کسي مثل ابو حنيفه فتوا به کفايت ذکر در خطبه نماز جمعه داده اند به استناد مفاد همين آيه و عمل عثمان بوده است. البته عثمان اصلاً خطبه خواندن و سخنراني بلد نبود، بعد از انتصاب در شوراي شش نفره به عنوان خليفه سوم در نماز جمعه خواست خطبه بخواند، «الحمد لله» را که گفت ديگر چيزي يادش نيامد و بعد نقص خود را اينگونه توجيه کرد، به مردم گفت: «إنّکم إلي امامٍ فعّال أحوج مِنکم إلي امامٍ قوّال».
[10]