حدیث روز :
((
قال اميرالمومنين عليه السلام : يَا مُؤْمِنُ إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِكَ فَاجْتَهِدْ فِي تَعَلُّمِهَا فَمَا يَزِيدُ مِنْ عِلْمِكَ وَ أَدَبِكَ يَزِيدُ فِي ثَمَنِكَ وَ قَدْرِكَ فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدِي إِلَى رَبِّكَ وَ بِالْأَدَبِ تُحْسِنُ خِدْمَةَ رَبِّكَ... ))
[1] اي مؤمن! اين علم و ادب است که بهاي وجود توست ؛ پس تلاش کن که اين بها را به دست بياوري و ياد بگيري؛ زيرا هر چه دانش و ادب تو بيشتر شود قدر و بهاي وجودي تو افزايش پيدا ميکند. با علم به سوي پرودگارت هدايت مي شوي و با ادب مىتوانى را بطور پسنديده به خدايت خدمت نمايي.
در ادامه بيان رواياتي که معيار ارزش انسان را تبيين مي کرد، اين روايت نيز معيار ارزش انسان را علم و ادب معرفي مي نمايد.
اما در جواب اين سوال: اين علمي که معيار ارزش انسان است، چه علمي است؟ اين روايت اشاره اي در ذيل دارد و ميفرمايد علمي که انسان را به خدا نزديک کند.
در يک روايت ديگري حضرت فرمودند:
لَا يُعْرَفُ الرَّجُلُ إِلَّا بِعِلْمِهِ كَمَا لَا يُعْرَفُ الْغَرِيبُ مِنَ الشَّجَرِ إِلَّا عِنْدَ حُضُورِ الثَّمَرِ فَتَدُلُّ الْأَثْمَارُ عَلَى أُصُولِهَا.[2] انسان جز با علم و دانشش شناخته نميشود؛ درست مانند درختي که براي انسان ناشناخته است هنگام ميوه دادن شناخته مي شود و ميوه ها نشان دهنده نوع و کيفيت اصل خويش اند.(دانش انسان هم نشان ميدهد که انسان چقدر ارزش دارد.) یعنی میزان کاربرد علم انسان درزندگی فردی و اجتماعی، میزان ارزش عالم عالم به آن علم است.
بحث فقهی موضوع : حکم نماز جمعه در عصر غیبت
عرض کردیم مرحوم آيت الله بروجردي نيز مانند مرحوم نراقی قائل است آيه مورد بحث دلالتي بر وجوب نماز جمعه ندارد.
و كيف كان فالمراد بالذكر في الآية بقرينة المورد هو الخطبة، و المقصود أمر الناس بأن يسعوا و يسرعوا لإدراك الخطبة و لا يقدّموا عليه المشاغل الدّنيوية، و هذا بعد ما فرض النداء إلى الجمعة التي أريد بها الجمعة الصحيحة الواجدة للشرائط لا محالة. و إن شئت قلت: إنّ الآيات ليست بصدد تشريع الجمعة و إثبات وجوبها بل نزلت بعد ما كانت من قبل مشرعة و كان رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله يقيمها، فإنها نزلت بالمدينة و قد عقدها و أقامها صلّى اللّٰه عليه و آله في طريق مهاجرته إليها على ما في التّواريخ فالآيات الشريفة إنما وردت في مقام التوبيخ و التعيير لمن ترك حضور الجمعة المنعقدة و قدّم التجارة أو اللهو عليها بعد ما كان أصل تشريعها بشرائطها مفروغاً عنه. فمفادها أنه إذا أقيمت صلاة الجمعة بشرائطها و حدودها فعلى الناس أن يسعوا إليها و يذروا ما يشغل عنها، و أما أنّه على من يجب عقدها و إقامتها، و ما هي حدودها و شروطها فليست الآية في مقام بيانها.
[3] در ادامه آقاي بروجردي، يک اشکال و ان قلتي را به سخن خودشان وارد مي کند و بعد به آن جواب مي دهد.
ان قلت: درست است که آيه بر وجوب نماز جمعه دلالتي ندارد بلکه براي توبيخ است، وليکن اطلاق «فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» دلالت ميکند که اگر نماز جمعهاي برپا شد، شرکت در آن واجب است. «فإن قلت نعم، الآية لا تدل على وجوب العقد، و لكنها تدل بإطلاقها على وجوب السعي إليها كلّما عقدت و أينما أقيمت...»
[4] زيرا «
إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ» اطلاق دارد، هر وقت نداء دادند و اذان گفتند براي نماز جمعه، «
فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» بشتابيد و به نماز جمعه برويد، اطلاق اين آيه دلالت ميکند که اگر نماز جمعه اقامه شد، شرکت در نماز جمعه واجب است. مرحوم آقاي خويي نيز تقريبا همين نظر را قبول ميکند(اينکه نماز جمعه، عقدش واجب نيست زيرا قبلا تشريع شده است، ولي اگر نماز جمعه منعقد شد شرکت در آن واجب است).
مرحوم بروجردي در جواب ان قلت مي فرمايد: اگر شأن نزول آيات را در نظر بگيريد، متوجه ميشويد که اصلاً آيه ناظر به اين نيست چيزي را تشريع کند؛ چه اصل نماز جمعه را و چه شرکت در آنرا. آيه در مقام بيان اين نيست که هر جمعهاي که اقامه شد، شما بايد شرکت در آن بکنيد؛ و لو معاويه نماز جمعه بخواند، بلکه آيه در مقام توبيخي است که شرح آن مفصلا در جلسه قبل گفته شد.«قلت: ليست الآية في مقام بيان أنّ كل جمعة أقيمت يجب السعي إليها، بل في مقام التوبيخ لمن يفرّ عن الجمعة الصحيحة المعقودة بقصد البيع أو اللهو أو سائر المشاغل. و الحاصل أنها غير مسوقة لبيان وجوب العقد و الإقامة، أو لبيان وجوب الحضور و السّعي إلى كل جمعة أقيمت كيفما كانت، بل وردت للتّوبيخ على تساهل الحضور و تقديم سائر المشاغل بعد ما فرض إقامة جمعة واجدة للشرائط و ثبت إجمالا وجوب السعي إليها».
[5] نظريه مرحوم آيت الله خويي:
علاوه بر بيان مرحوم نراقي و مرحوم بروجردي، مرحوم خويي هم بياني دارد. ايشان ميفرمايد در اين که «
ذِكْرِ اللَّهِ» دلالت بر نماز جمعه دارد شکي نيست و نظر مرحوم نراقي را قبول ندارد که معناي «ذِكْرِ اللَّهِ» مطلق باشد، چرا که «
إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ» انصراف به نماز جمعه و اذان روز جمعه دارد چون که در ميان ايام هفته کلام را به جمعه تخصيص داده و الا مي فرمود: «إذا نودي للصلاة». وقتي مي فرمايد «نودي للصلاة في يوم الجمعه» قيد «في يوم الجمعه» نماز جمعه را ميخواهد بگويد. همچنين «سعي» در «و اسْعَوْا إلي ذِکرِ اللَّهِ» دلالت بر وجوب دارد « فيجب السعي إليها لظهور الأمر في الوجوب».
[6] مرحوم خويي از مرحوم صاحب حدايق(شيخ يوسف بحراني) نقل مي کند که اوامر قرآنيه دلالت بيشتري بر وجوب دارد. ولي مرحوم خويي به اين نظريه اشکال مي کند و مي گويد اوامر قرآنيه با ساير اوامر شرعي تفاوتي ندارد و تخصيص اوامر قرآنيه وجهي ندارد.«لا سيما الأوامر القرآنية على ما ذكره صاحب الحدائق و إن لم نعرف وجهاً للتخصيص »
[7] مرحوم خويي دو نکته بيان مي کند: نکته اول: نهايت دلالت ظاهر آيه «إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» اين است: امر دلالت بر وجوب دارد و سعي هم واجب است ولکن علي تقدير النداء، زيرا آيه مشروط است و مي فرمايد اگر اذان گفته شد واجب است که در نماز جمعه شرکت نماييد از اين رو دلالت آيه وجوب عقد نماز جمعه را نمي گيرد يعني نهايت دلالت آيه اين است که اگر نماز جمعه صحيحي برگزار شد شرکت در آن لازم است اما اينکه برويد نماز جمعه را منعقد کنيد، آيه چنين دلالتي ندارد. البته ممکن است بپذيريم که نماز جمعه عقدش واجب نيست ولي اگر منعقد شد شرکت در آن واجب است؛ يعني آيه دلالت بر وجوب تعييني نماز جمعه ندارد ولي وجوب مشروط را مي رساند.«أنّ غاية ما يستفاد من الآية المباركة بعد ملاحظة كون القضية شرطية إنّما هو وجوب السعي على تقدير تحقق النداء و إقامة الجمعة و انعقادها، و لعلنا نلتزم بالوجوب في هذا الظرف... و أما وجوب إقامتها ابتداءً و النداء إليها تعييناً فلا يكاد يستفاد من الآية بوجه كما لا يخفى».
[8] و نکتة دوم: استدلال به اين آيه مبني بر اين است که مقصود از «ذِكْرِ اللَّهِ» صلاة باشد و اين قابل منع است، ما ميتوانيم بگوييم مقصود از «ذِكْرِ اللَّهِ» خطبه است. چون نماز جمعه دو بخش دارد (1) خطبتين (2) رکعتين. مرحوم خويي ميگويد مناسبت حکم و موضوع ايجاب ميکند که مقصود از وجوب سعي، سعي به شنيدن خطبه باشد، و مقصود از «ذِكْرِ» خطبه باشد و «
فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ» يعني با سرعت برويد خطبه را بشنويد، چون آنچه که مترتب بر نداء است خطبه است و نه نماز و بين خطبه و نماز هم فاصله است. پس اين امرِ به اسراع را بايد حمل بر استحباب کرد چون شنيدن خطبه واجب نيست، مستحب است. وقتي حضور در نماز جمعه هنگام خطبه واجب نباشد سرعت در رفتن به نماز جمعه هم واجب نخواهد بود.
مرحوم خويي علاوه بر قرينه و استدلال فوق(عدم وجوب حضور در هنگام خطبه) قرينه ديگري را به عنوان مويد مي آورد: در قرآن و در آياتي نظير «ذ
ٰلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
[9] و «ق
ُلْ مٰا عِنْدَ اللّٰهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجٰارَةِ »
[10] کلمه «خير» در جايي استعمال ميشود که هر دو طرفِ يک فعل، يعني انجام دادن و انجام ندادن آن، جايز باشد ولي يک طرف بهتر و خير باشد. اگر آيه دلالت بر وجوب داشت مي فرمود «يجب عليکم» و امثال. لذا «خَيْرٌ» قرينه است بر اينکه امر «فاسعوا» استحبابي است.
[11] مرحوم بروجردي هم مثل مرحوم خويي ميگفت مقصود از «ذِكْرِ» خطبه است، ولي مرحوم خويي بيانش متفاوت است.
اشکال :
ما دو نقد به اين بيان مرحوم آیت الله خويي داريم:
اول اينکه ممکن است عدم وجوب سماع خطبه به دليل ديگري باشد(و نه مستفاد از آيه) چون ممکن است بگوييم ظاهر امر «فاسعوا» بر اين مطلب دلالت مي کند که شرکت در نماز جمعه حتي براي شنيدن خطبه واجب است. ولي دليل ديگري از خارج مي آيد و مي گويد خطبه شنيدنش واجب نيست، بنابراين از اين آيه استفاده نمي شود که شنيدن خطبه واجب نيست. چون اهميت شنيدن خطبه کمتر از اهميت شرکت در نماز نيست.
نقد دوم اينکه اين مطلب در يکي از تقريرات مرحوم خويي هست که کلمه «خير»، «لا يستعمل إلّا إذا کان کلا الطرفين حَسَناً في نفسه» يعني کلمة خير در جايي استعمال ميشود که هر دو طرف خير باشد اما در قرآن «خير» در واجب هم استعمال شده، مثلاً :
«
فَتُوبُوا إِلى بارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ»
[12] آيه مي فرمايد توبه از گناه واجب است. نه اينکه توبه و عدم توبه هر دو خوب است. و نظير اين دو آيه: «
فَآمِنُوا خَيْراً لَكُمْ»
[13] و «
وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ»
[14] بنابراين نميتوانيم بگوييم «خَيْرٌ لَكُمْ» قرينه است بر اينکه مستحب است، بلکه قرينه براي استحباب را بايد از جاي ديگر به دست بياوريم.
به نظر ما همان بيان آقاي بروجردي بهتر هست اينکه بگوييم آيه اصلا درصدد بيان ايجاب نماز جمعه نيست.
مرحوم حائري مؤسس حوزه، هم قائل است که آيه دلالتي بر وجوب نماز جمعه ندارد. در مجموع همه اين آقايان قائل اند که آيه دلالت بر وجوب نماز جمعه ندارد منتهی با بيانات مختلف، مرحوم نراقي با يک بيان، مرحوم بروجردي با بياني ديگر و مرحوم خويي و مرحوم حائري پدر هم هکذا .
ولي مرحوم حائري پسر بر خلاف همه اين آقايان قائل است آيه هم بر وجوب عقد نماز جمعه و هم به وجوب شرکت در آن دلالت دارد.