بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی
راهکار پیشگیری از آفت عزت
فرازی دیگر از دعای نورانی مکارم الاخلاق که با درود بر خاندان رسالت آغاز میشود، چنین است:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِي فِي النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِي عِنْدَ نَفْسِي مِثْلَهَا، وَ لَا تُحْدِثْ لِي عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِي ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِي بِقَدَرِهَا.[1]
در این فراز نیایشگر از خداوند سبحان این طور میخواهد که: خدایا! بارالها! مرا نزد مردم درجهای بالا مَبر جز این که به همان اندازه در نظر خودم ذلّتی درونی پدید آوری؛ و برای من عزّت ظاهری ایجاد مکن مگر این که به همان مقدار در نزد نفْسم ذلت باطنی تحقق پیدا کند.
قبلاً ذیل فراز «وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِیَنِّی بِالْکِبْرِ» توضیح دادیم[2] که عزّت دو نوع است: عزت ظاهری و عزت باطنی. آنچه از عزت مطلوب اسلام است جمع میان عزت ظاهری و باطنی است، یعنی انسان هم به حسَب ظاهر و در میان مردم عزت داشته باشد، هم از نظر باطنی عزیز باشد، چرا که عزت ظاهر بدون عزت باطن نکوهیده و خطرناک است.
این فراز در واقع مکمل آن فراز است و راهکار برخورداری از عزت ظاهری و باطنی و مبتلا نشدن به کبر و برتریبینی خود بر دیگران را نشان میدهد.
راه آن این است که به همان مقداری که انسان به حسب ظاهر در جامعه مورد عزت و احترام قرار میگیرد، به همان میزان نزد خودش و در باطن احساس کوچکی کند. هر اندازه که مردم به او احترام میگذارند و او را بزرگ و عزیز میدارند، به همان مقدار خودش را کوچک ببیند و بزرگ نپندارد. این طور آدمها هیچ وقت گرفتار کبر و غرور نمیشوند.
لذا در این دعا میخواهیم که در مقابل عزت ظاهری، ذلت باطنی در ما پدید آید. مصداق اَتمّ این دعا هم خودِ ائمه معصومین هستند. در دعاهایی که از آنها نقل میشود، این معنا کاملاً مشهود است که امام با آن مقام والایی که اصلا برای ما قابل تصور نیست و با آن عظمت شخصی که مقام امامت و انسان کامل دارد که «بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»[3] است، باز خود را به قدری کوچک میداند که گویا اصلا خود را نمیبیند.
امام زین العابدین علیه السلام در دعای عرفهای که در همین کتاب صحیفه سجادیه نقل شده، میفرماید:
أنا بعد أقلّ الأقلّين، و أذلّ الأذلّين، و مثل الذّرة أو دونها.[4]
من کمترینکمتران هستم و ذلیلترین ذلیلان هستم؛ و مثل یک ذرّه یا از آن هم کمتر هستم.
این تعبیر تکاندهنده که بدون تعارف هم بیان شده است، در کنار آن عظمت و عزتی است که ایشان و دیگر معصومین میان اهل معرفت دارند.
بنا بر این، احساس کوچکی و ذلت باطنی باعث میشود که انسان از آفت عزت ظاهری دور بماند؛ ولی سؤال مهمی که در اینجا مطرح میشود این است که چه فرقی میان ذلت باطنی که از ارزشهای اخلاقی است و احساس حقارتی که از آفات اخلاقی است، وجود دارد؟ چه فرقی میان این دو حالت وجود دارد که انسان باید در خود ذلت باطنی را تقویت کند؛ ولی مواظب باشد دچار احساس حقارت که ریشه بسیاری از مفاسد اخلاقی از جمله کبر و فخر است، نشود؟
پاسخ این سؤال ان شاء الله در جلسه آینده بیان خواهد شد.
بحث فقهی
موضوع: مبحث حجّ ـ مباحث کلی
یادآوری
پس از اتمام مباحث مربوط به خمس و انفال، مبحث حجّ از تحریرالوسیله را شروع میکنیم. حضرت امام، در جملات ابتدایی این بحث که پس از آن مسائل آن را شروع میکنند، مینویسند:
كتاب الحجّ و هو من أركان الدين، و تركه من الكبائر، و هو واجب على كل من استجمع الشرائط الآتية.[5]
كتاب حجّ، و آن از اركان دين است و ترک آن از گناهان كبيره، و حج بر هر كسى كه داراى شرايطى كه مىآيد، باشد واجب است.
خلاصه مطالبی که ایشان در کتاب حج بیان کردهاند در چند جمله چنین است:
ابتدا حکم حج و شرایط وجوب آن را بیان میکنند و سپس به انواع ششگانه حج واجب میپردازند. پس از آن وارد اقسام عمره میشوند، مثل عمره تمتع و عمره مفرده و... در ادامه اقسام حج نسبت به اهل حَرم و غیر آن را بیان میکنند و در پایان واجبات حج مثل احرام و طواف و... را مورد بررسی قرار میدهند.
از نظر ایشان انواع حج واجب شش مورد است: حجة الاسلام، حجی که به خاطر نذر، عهد یا قسم واجب میشود، حجّ نیابتی و حج وصیتی. ولی چهار نوع دیگر هم داریم که از انواع حج واجب شمرده میشوند: حجی که در ضمن عقد لازم شرط شده است، حجی که به جهت افساد حج واجب میشود، حجی که به امر والدین واجب میشود و حجی که به امر حکومت دینی یا امر ولی فقیه واجب میشود، پس در مجموع ده نوع حج واجب داریم.
قبل از ورود به این مسائل، چند مطلب کلی را بیان میکنیم.
واژهشناسی حجّ
راغب در مفردات مینویسد:
أصل الْحَجِّ القصد للزيارة... خصّ في تعارف الشرع بقصد بيت اللّه تعالى إقامة للنسك، فقيل: الحَجّ و الحِجّ، فَالْحَجُّ مصدر، و الْحِجُّ اسم.[6]
اصل حج به معنای آهنگ دیدار کردن است... و در عرف شرع واژه حجّ به قصد زيارت خانه خداى تعالى براى برپا داشتن مناسک و اعمال حجّ مخصوص شده است. هم «الحَجّ» و هم «الحِجّ» گفته شده، اولی مصدر است [يعنى زيارت كردن] و دومی اسم آن است [یعنی زیارت].
پس «حِجّ» در آیه ﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ﴾،[7] اسم مصدر است، یعنی «و برای خدا بر مردم زیارت آن خانه واجب است».
در رابطه با معنای لغوی و اصطلاحی حج مباحث زیادی مطرح شده است مثل اینکه آیا حقیقت شرعیه است یا نه، همچنین معانی مختلفی که برای این کلمه از نظر لغوی بیان شده است، ولی ما به همین مقدار اکتفا میکنیم، زیرا روشن است که مقصود از حج همین مناسکی است که در مکه انجام میشود.
اهمیت حج
در رابطه با اهمیت حج بخشی از متن جواهر را میخوانیم، میفرماید:
هو من أعظم شعار الإسلام، و أفضل ما يتقرب به الأنام إلى الملك العلام، لما فيه من إذلال النفس و إتعاب البدن، و هجران الأهل و التغرب عن الوطن، و رفض العادات و ترك اللذات و الشهوات، و المنافرات و المكروهات، و إنفاق المال و شد الرحال، و تحمل مشاق الحل و الارتحال و مقاساة الأهوال، و الابتلاء بمعاشرة السفلة و الأنذال، فهو حينئذ رياضة نفسانية و طاعة مالية، و عبادة بدنية، قولية و فعلية، و وجودية و عدمية، و هذا الجمع من خواص الحج من العبادات التي ليس فيها أجمع من الصلاة، و هي لم تجتمع فيها ما اجتمع في الحج من فنون الطاعات، و من هنا ورد «أن الحج المبرور لا يعدله شيء[8] و لا جزاء له إلا الجنة[9] ».[10]
حج از بزرگترین شعار و نماد اسلامی است و بافضیلتترین چیزی است که خلایق به وسیله آن به خدای دانا تقرّب میجویند، چرا که در حج این خصوصیات وجود دارد: کوچک کردن نفس، به سختی انداختن بدن، جدایی از خانواده و دوری از وطن، رها کردن عادات، ترک لذتها و شهوات و زشتیها و مکروهات، انفاق مال و بستن بار، تحمل سختی راه و سفر، دچار شدن به وحشت و ترس، و مبتلا شدن به پاییندستان و فرومایگان. پس حج با این اوصاف هم ریاضت نفسانی است و هم اطاعت مالی و هم عبادت بدنی، قولی و فعلی است که مشتمل بر بایدها و نبایدهاست. این مجموعه در میان عباداتی که جامعترینشان نماز است، از خصوصیات حج است و حتی در نماز چنین جمعی از انواع عبادات مثل حج جمع نشده است، از این رو چنین وارد شده است که: معادل حج نیکو چیزی نیست و پاداشی جز بهشت برای آن نخواهد بود.
اینکه در ادعیه ماه مبارک رمضان و شبهای قدر هم روزی حج خانه خدا درخواست میشود،[11] نشان دهنده اهمیت این واجب الهی است.
با توجه به اهمیت این عبادت و مورد ابتلا بودن مسائل آن توصیه میشود طلبهها خصوصاً آنهایی که امام جماعت یا روحانی کاروانهای حج هستند، یک دوره استدلالی کتاب حج را ملاحظه کنند، این در حالی است که مسائل مربوط به حج هم بسیار زیاد و فروعات فراوانی دارد. این مطلب در این روایت صحیحه به روشنی بیان شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ بَابَوَيْهِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَخِيهِ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ أَسْأَلُكَ فِي الْحَجِّ مُنْذُ أَرْبَعِينَ عَاماً فَتُفْتِينِي فَقَالَ يَا زُرَارَةُ بَيْتٌ حُجَّ إِلَيْهِ قَبْلَ آدَمَ بِأَلْفَيْ عَامٍ تُرِيدُ أَنْ تَفْنَى مَسَائِلُهُ فِي أَرْبَعِينَ عَاماً.[12]
«زرارة بن أعین» میگوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدايت شوم! چهل سال است كه درباره حج از تو مىپرسم و به من، فتوا مىدهى! فرمود: اى زراره! خانهاى كه از دو هزار سال پيش از آدم علیه السلام ، حج [و زيارت] مىشده، مىخواهى مسائل آن، در چهل سال تمام شود؟.
از این روایت چند نکته قابل استفاده است:
یک) مسائل و فروعات حج خیلی زیاد است که فقیهی مثل زرارة چهل سال درباره آن سؤال میکند.
دو) زرارة از قبل از آنکه امام صادق علیه السلام به امامت برسند، با ایشان ارتباط داشته و مسائلی را سؤال میکرده است، چرا که شهادت امام باقر علیه السلام در سال 114 هجری واقع شده و امام صادق علیه السلام در سال 148 هجری به شهادت رسیدهاند. بر فرض که زرارة این نکته را در سال آخر زندگانی امام صادق علیه السلام گفته باشد، حداقل از شش سال قبل از امامت ایشان، راجع به حج از حضرت فتوا میشنیده است.
سه) اینکه میفرماید: دو هزار سال قبل از حضرت آدم این خانه حج میشده، معلوم میشود قبل از انسانهای فعلی که از نسل حضرت آدم هستند، موجودات دیگری بودهاند که آهنگ خانه کعبه را میکردهاند.
چهار) نکته مهم دیگر نقش امام صادق علیه السلام در بیان مسائل حج است، چه اینکه بسیاری از مسائل حج از آن حضرت روایت شده است، به گونهای که حتی روایات اهل سنت از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز به واسطه امام صادق علیه السلام گزارش شده است، مثلاً در جلد چهارم صحیح مسلم، حدود پنج صفحه روایات «باب حجة النبی» به نقل از امام صادق علیه السلام آمده است.[13] به همین جهت است که اختلاف ما با اهل سنت در مسائل مربوط به حج بسیار بسیار اندک است.
نقل شده ملک سعود بن عبدالعزیز پادشاه عربستان برای آیت الله بروجردی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ هدایایی ارسال میکند. ایشان هم از میان هدایایی که برخی از آنها قیمتی هم بوده، فقط یک تکه پارچه از پرده کعبه و یک قرآن را قبول میکند و بقیه آنها را همراه با نامهای به او بر میگرداند. ایشان در آن نامه پس از طرح مسئله وحدت شیعه و سنی، همین حدیث را از صحیح مسلم برای ایشان به عنوان هدیه مینویسند.[14]
به هر حال، نقش امام صادق علیه السلام در بیان مسائل حج به گونهای است که شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه اعتراف ابو حنیفه نسبت به این امر را اینچنین گزارش میکند:
رُوِيَ عَن أبي حَنيفَةَ النُّعمانِ بنِ ثابِتٍ أنَّهُ قالَ: لَو لاجَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ ما عَلِمَ النّاسُ مَناسِكَ حَجِّهِم.[15]
از ابو حنيفه، نعمان بن ثابت، نقل شده كه گفت: اگر جعفر بن محمّد نبود، مردم، مناسك حجّ خود را نمىدانستند.
حجّ اکبر و حجّ اصغر
حج در اصطلاح قرآن و حدیث به دو تعبیر «حج اکبر» و «حج اصغر» آمده است. فرق این دو چیست؟
در اصطلاح عوام این طور شايع است كه هرگاه روز عرفه با جمعه مصادف شود، حجّ آن سال، «حجّ اكبر» ناميده مىشود؛ ولى در احاديث اسلامى، مستندى براى اين قول، وجود ندارد، فقط سيوطى، از پيامبر خدا آورده است كه: «اگر عرفه با جمعه مصادف شود، بهترين روز است و بهتر از هفتاد حج در غير جمعه است»؛[16] امّا اين حديث هم دلالتى بر «حجّ اكبر» بودن تطابق جمعه با عرفه ندارد و ممکن است این شایعه از همین نقل ریشه گرفته باشد.
آنچه در لسان روایات وارد شده، تعبیر «حجّ اكبر» که در این آیه هم آمده است: ﴿وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ﴾[17] , حجّ تمتّع است كه مشتمل بر وقوف در عرفات و رمی جمرات و... است، در مقابل حجّ اصغر كه به عمره مفرده اطلاق مىشود، در روایتی چنین وارد شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَسَائِلَ بَعْضُهَا مَعَ ابْنِ بُكَيْرٍ وَ بَعْضُهَا مَعَ أَبِي الْعَبَّاسِ فَجَاءَ الْجَوَابُ بِإِمْلَائِهِ سَأَلْتَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ يَعْنِي بِهِ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ جَمِيعاً لِأَنَّهُمَا مَفْرُوضَانِ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّٰهِ﴾ قَالَ يَعْنِي بِتَمَامِهِمَا أَدَاءَهُمَا وَ اتِّقَاءَ مَا يَتَّقِي الْمُحْرِمُ فِيهِمَا وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى ﴿الْحَجِّ الْأَكْبَرِ﴾ مَا يَعْنِي بِالْحَجِّ الْأَكْبَرِ فَقَالَ الْحَجُّ الْأَكْبَرُ الْوُقُوفُ بِعَرَفَةَ وَ رَمْيُ الْجِمَارِ وَ الْحَجُّ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَةُ.[18]
«عمر بن أذینه» میگوید به امام صادق علیه السلام نامهای نوشتم و در آن مسائلی را که برخی از آنها از «ابن بکیر» و برخی هم از «أبی العباس» بود، سؤال کردم که جوابشان به املای آن حضرت رسید. از این آیه سؤال کردم که: بر مردمی که استطاعت دارند واجب است که برای خدا آهنگ خانه او را کنند، فرمود: مراد هم حج است و هم عمره، چون هر دو از واجبات هستند، همچنین درباره اين سخن خدا پرسيدم که: «حج و عمره را برای خدا تمام کنید» فرمود: مقصود از تماميّت اين دو، انجام آنها و پرهيز از چيزى است كه مُحرِم در اين دو، از آن پرهيز مىكند. همچنین درباره سخن خدا «الْحَجِّ الْأَكْبَرِ» پرسيدم. فرمود: حجّ اكبر، وقوف در عرفات و رَمْى جَمَرات است و حجّ اصغر، عمره است.
با توجه به ذیل این روایت، حج اکبر حجی است که در موسم ذی الحجه انجام میشود و مشتمل بر وقوف در مشعر و عرفات و مبیت به منا و رمی جمرات و قربانی است؛ ولی حج اصغر حجی است که این مناسک را ندارد، حال یا عمره تمتع است که در همان ایام برگزار میشود یا عمره مفرده است که در همه ایام سال انجام میشود.
حج یکی از ارکان دین
اولین تعبیری که در تحریر راجع به حج آمده این است که حج از ارکان دین است. این مطلب اشاره به این روایاتی است که ارکان دین را بر میشمارند، مثل این روایت از امام باقر علیه السلام که میفرماید:
بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسٍ: عَلَى الصَّلاةِ، وَالزَّكاةِ، وَالصَّومِ، وَالحَجِّ، وَالوِلايَةِ، ولَم يُنادَ بِشَيءٍ كَما نُودِيَ بِالوِلايَةِ.[19]
اسلام، بر پنج چيز، استوار شده است: بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت. و بر هيچ چيز به اندازه ولايت، تأكيد نشده است.
همچنین در روایت دیگری از آن حضرت چنین نقل شده است که:
بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمَسةِ أشياءَ: عَلَى الصَّلاةِ، وَالزَّكاةِ، وَالحَجِّ، وَالصَّومِ، وَالوِلايَةِ. فَقُلتُ: وأَيُّ شَيءٍ مِن ذلِكَ أفضَلُ؟ فَقالَ: الوِلايَةُ أفضَلُ؛ لِأَنَّها مِفتاحُهُنَّ، وَالوالي هُوَ الدَّليلُ عَلَيهِنَّ.[20]
اسلام، بر پنج چيز بنا شده است: بر نماز و زكات و حج و روزه و ولايت. [راوی میگوید] گفتم: كدام يك از اينها برتر است؟ فرمود: ولايت، برتر است؛ چون كليد بقيّه است، و والى است كه راهنما به سوى موارد ديگر است.
مضمون این روایت را اهل سنت هم نقل کردهاند؛ ولی متأسفانه مهمترین رکن آن یعنی ولایت را به توحید تبدیل کردهاند[21] . در صحیح مسلم به نقل از رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمده است:
بُنِيَ الإسلامُ على خَمسَةٍ: على أن يُوَحَّدَ اللَّهُ، وإقامِ الصَّلاةِ، وإيتاءِ الزَّكاةِ، وصِيامِ رَمَضانَ، والحَجِّ.[22]
به هر حال حج، از مواردی است که شیعه و سنی هم در نقل و هم در عمل آن را از ارکان دین اسلام شمردهاند.