بسم الله الرحمن الرحیم
بحث اخلاقی
امنیت اجتماعی، نعمتی بزرگ
وَ [أَبْدِلْنِي] مِن مَرارَةِ خَوفِ الظّالِمينَ حَلاوَةَ الأَمَنَة.[1]
در این فراز از دعای نورانی مکارم الاخلاق امام زین العابدین (علیه السّلام) از خداوند متعال چنین میخواهد: پروردگارا! تلخی ترس و بیم از ستمگران را به شیرینی امنیت مبدل فرما.
کلمه «أمنة» که در قرآن نیز در آیه ﴿أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً﴾[2] و ﴿إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْه﴾[3] به کار رفته است به معنای «أمن» یا همان آرامش است.
فرازهای قبلی این بخش از دعا به محبوبیت نزد دیگران داشتن اشاره داشت. در آنها به طور کلی از خداوند سبحان میخواستیم که هر کس با ما معاشرت دارد خصوصاً نزدیکان و خویشاوندان، ما را حقیقتاً دوست داشته باشد و با ما خوشرفتار باشد، اما این فراز که آخرین فراز از این بخش است، از آنجا که از ستمگران انتظار نمیرود که با انسان خوب رفتار کنند، از خداوند متعال میخواهیم که از شرّ آنان در امان باشیم.
امنیتی که در این فراز از دعا به آن اشاره شده است، امنیت اجتماعی است که مهمترین نعمت اجتماعی به شمار میرود. در روایتی از امیر المؤمنین (علیه السّلام) چنین آمده است:
لا نِعمَةَ أهنَأُ مِنَ الأَمنِ.[4]
هیچ نعمتی گواراتر از امنیت نیست.
در روایت دیگری از آن حضرت به دلیل گوارا بودن نعمت امنیت اینگونه اشاره شده است:
كُلُّ سُرورٍ يَحتاجُ إلى أمنٍ.[5]
هر شادمانىاى نياز به امنيّت [و آرامش] دارد.
اگر امنیت وجود نداشته باشد، انسان نمیتواند از هیچ یک از نعمتهای الهی به راحتی استفاده کند.
آن حضرت طبق نقل در جای دیگر میفرمایند:
نَم آمِناً، تَكُن في أمهَدِ الفُرُشِ.[6]
آسوده بخواب كه [در اين صورت،] در نرمترين بستر خواهى بود.
اگر انسان آرامش نداشته باشد و بخواهد بخوابد، در این صورت حتی اگر متکای پرِ قو و در بهترین و نرمترین رختخواب هم باشد، نمیتواند با آسودگی بخوابد.
به هر حال، نعمت امنیت اجتماعی از نعمتهای بزرگی است که خدواند متعال در این سالها به کشور ما عنایت فرموده است در حالی که میبینیم کشورهای منطقه در شدیدترین ناامنیها به سر میبرند. امیدواریم خداوند این نعمت بزرگ را به برکت وجود مقام معظم رهبری و رهنمودهای ایشان، مستدام بدارد.
گفتنی است، با وجود بزرگی و اهمیت نعمت امنیت، این نعمت کمتر مورد توجه قرار میگیرد، چنانچه در روایتی از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین نقل شده است:
نِعمَتانِ مَكفورَتانِ؛ الأَمنُ وَ العافِيَةُ.[7]
دو نعمتاند كه قدرشان ناشناخته است: امنيّت و سلامت.
تا وقتی انسان در امنیت و آرامش به سر میبرد، قدر آن را نمیداند و تا وقتی بیمار نشده است، ارزش سلامتی را نمیفهمد. زمانی آیت الله بهجت (رحمة الله علیه) کسالتی داشتند، بعد از بهبودی ایشان، خدمتشان رسیدم و احوالشان را پرسیدم. ایشان فرمودند: وقتی انسان جاییاش درد نمیکند، توجه ندارد که کجاهایش درد نمیکند، اما وقتی یک جایش درد میگیرد، آن وقت میفهمد که چقدر مشکل است.
بحث فقهی
موضوع: بررسی اقوال در تفسیر «لا ضرر و لا ضرار» (6)
یادآوری
بحث در تحلیل و تبیین و نقد فرمایش حضرت امام ـرضوان الله تعالی علیه ـ در رابطه با روایت «لا ضرر و لا ضرار» و قاعدهای بود که از آن اصطیاد شده است.
نظر ایشان این بود که مراد از «لا ضرر» نهی سلطانی و حکومتی است نه نفی که نظر شیخ انصاری و آخوند و فاضل تونی بود و نه نهی مولوی که نظر شیخ الشریعه بود.
گفتیم بعضی از شاگردان ایشان از جمله آیت الله سبحانی و نیز برخی از فقهای بعد از ایشان مثل آیت الله سیستانی این نظریه را مورد نقد قرار دادهاند.
آیت الله سیستانی شاهد اول و دومی را که حضرت امام (رحمة الله علیه) ذکر کرده بودند، نقد کردند. در اینجا ابتدا شاهد سوم را تبیین و سپس نقد آن را بیان خواهیم کرد.
تبیین شاهد سوم حکم حکومتی بودن
سومین شاهدی که حضرت امام برای اثبات نهی حکومتی بودن «لا ضرر» بیان کردند این بود که امر به کندن درخت با عبارت «لا ضرر و لا ضرار» تعلیل شده است و این تعلیل نه با مبنای شیخ و آخوند که نفی حکم ضرری بود و نه با مبنای شیخ الشریعة که نهی مولوی بود، با هیچ یک سازگار نیست، زیرا خود امر به قلع درخت، اضرار به غیر است و با نفی یا نهی از ضرر و اضرار توجیه نمیشود، به عبارت دیگر از یک طرف ضرر میزند و از طرف دیگر از آن نهی میکند یا آن را نفی میکند!
پس وقتی نفی حکم ضرری یا نهی مولوی از ضرر، با این تعلیل سازگار نباشد، تنها معنای مناسب با آن نهی حکومتی است. زیرا در این صورت با حکم حاکم و اعمال ولایت در ریشهکن کردن فساد، حکم به کندن درخت، توجیه میشود. به عبارت دیگر، حکم به کندن درخت یک حکم ضرری است که تعلیل آن باید یک حکم حکومتی باشد تا بتواند آن حکم ضرری را توجیه کند.
نقد شاهد سوم
آیت الله سیستانی به این شاهد دو جواب دادهاند که در ضمن جواب دوم نظریه خودشان را نیز بیان کردهاند. در جواب اول میفرمایند: «لا ضرر و لا ضرار» چه نهی مولوی باشد چه نهی سلطانی، امر به قلع را توجیه نمیکند، زیرا نتیجه هر دو این است که نباید ضرر بزنی در حالی که خود حضرت با امر به قلع حکم ضرری کردهاند. پس همان طور که نهی مولوی مشکل را حل نمیکند، نهی سلطانی نیز مشکل را حل نمیکند؛ بلکه آنچه مشکل را حل میکند امر سلطانی به قلع درخت است.
به عبارت دیگر، ما نیز قبول داریم که در این جریان یک حکم سلطانی بیان شده است، ولی حکم سلطانی همان امر به قلع درخت است نه نهی از ضرر. نهی از ضرر یک قانون عام الهی است که مبتنی بر آن، حکم سلطانی امر به قلع صورت گرفته است. یعنی یک قانون عام الهی داریم که میگوید ضرررسانی ممنوع است، طبق این قانون سمرة حق رفتن بدون اجازه به داخل خانه انصاری را نداشت، اما وقتی او به این قانون الهی تن نداد، نوبت به اتخاذ وسیلهای برای اجرایی کردن آن رسید و آن امر سلطانی به قلع درخت بود، از این رو، امر به قلع مستند و معلل به نفی ضرر و نهی از اضرار شد.
7 ـ نظریه آیت الله سیستانی
به نظر ایشان مفاد «لا ضرر» با «لا ضرار» متفاوت است. در «لا ضرر» همان سخن شیخ انصاری را میپذیرند که مراد نفی حکم ضرری است، یعنی حکمی که سبب ایجاد ضرر شود وجود ندارد و این به خاطر آن است که «ضرر» اسم مصدر به معنای زیان است، پس اینکه میفرماید: زیانی وجود ندارد به معنای این است که حکمی که زیانآور باشد، وجود ندارد.
اما در مورد «لا ضرار» چون «ضرار» مصدر و به معنای زیان رساندن است، چنانچه در برخی از روایات هم «اضرار» آمده است، از آن دو معنا استنباط میشود:
اول نهی تکلیفی از ضرر رساندن به دیگران، زیرا اینکه میفرماید: زیان رساندن وجود ندارد، در حالی که میبینیم در خارج وجود دارد، یعنی نباید زیان رساندن وجود داشته باشد، مثل ﴿لا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ و لا جِدالَ فی الحَجِّ﴾ که به معنای نهی از این موارد است.
دوم تشریع استفاده از قدرت برای مقابله با زیان رساندن، یعنی وقتی گفته میشود نباید به دیگران زیان رساند، برای اجرایی شدن آن هم استفاده از قدرت تشریع میشود تا این نهی به مرحله اجرا نیز برسد. به عبارت دیگر، نباید زیان رساندن باشد و اگر کسی بخواهد به دیگری ضرر برساند جلوی او گرفته میشود. به همین دلیل در روایت علاوه بر نهی از زیان رساندن، حکم به قلع درخت نیز صورت گرفت تا این حکم اجرا شود.
خلاصه معنای روایت طبق این نظر چنین است که هم حکم ضرری در اسلام جعل نشده است و هم نباید به دیگران ضرر رساند و هم برای جلوگیری از ضرر رسانی حاکم اجازه دارد از حکم حکومتی استفاده کند. این معنا هرچند کمی ثقیل است، ولی معنای بعیدی هم نیست.
8 ـ نظریه برداشت شده از کلام شیخ صدوق
تا کنون هفت نظریه در مفاد روایت «لا ضرر و لا ضرار» مطرح کردیم. هر چند این نظرات مربوط به متأخرین است و اصلا در میان قدما این اختلافات مطرح نشده است، اما از میان قدما میتوان این نظریه را از فرمایش شیخ صدوق (رحمة الله علیه) برداشت کرد که این روایت ناظر به نفی یا نهی مولوی یا سلطانی نیست، بلکه در صدد بیان این است که اعتقاد به اسلام مایه ضرر و زیان مسلمان نمیشود.
ایشان ـ چنانچه قبلا هم گفتیم ـ در من لا یحضره الفقیه، این روایت را در بابی با عنوان «باب میراث اهل الملل» آورده است و در مقام ردّ اهل سنت که معتقدند مسلمان از کافر ارث نمیبرد، به این روایت و چند روایت دیگر استدلال میکند که اعتقاد به اسلام موجب نمیشود که مسلمان از کافر ارث نبرد و از این طریق زیان ببیند.
متن فرمایش ایشان چنین است:
لَا يَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَيْنِ وَ الْمُسْلِمُ يَرِثُ الْكَافِرَ وَ الْكَافِرُ لَا يَرِثُ الْمُسْلِمَ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَصْلَ الْحُكْمِ فِي أَمْوَالِ الْمُشْرِكِينَ أَنَّهَا فَيْءٌ لِلْمُسْلِمِينَ وَ أَنَّ الْمُسْلِمِينَ أَحَقُّ بِهَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَى الْكُفَّارِ الْمِيرَاثَ عُقُوبَةً لَهُمْ بِكُفْرِهِمْ كَمَا حَرَّمَ عَلَى الْقَاتِلِ عُقُوبَةً لِقَتْلِهِ فَأَمَّا الْمُسْلِمُ فَلِأَيِّ جُرْمٍ وَ عُقُوبَةٍ يُحْرَمُ الْمِيرَاثَ وَ كَيْفَ صَارَ الْإِسْلَامُ يَزِيدُهُ شَرّاً مَعَ قَوْلِ النَّبِيِّ صالْإِسْلَامُ يَزِيدُ وَ لَا يَنْقُصُ. وَ مَعَ قَوْلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِلَا ضَرَرَ وَ لَا إِضْرَارَ فِي الْإِسْلَامِ. فَالْإِسْلَامُ يَزِيدُ الْمُسْلِمَ خَيْراً وَ لَا يَزِيدُهُ شَرّاً. وَ مَعَ قَوْلِهِ ع الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ. وَ الْكُفَّارُ بِمَنْزِلَةِ الْمَوْتَى لَا يَحْجُبُونَ وَ لَا يَرِثُونَ.[8]
اهل دو دين از يکديگر ارث نميبرند، و مسلمان از كافر ارث ميبرد، و كافر از مسلمان ارث نميبرد، و اين بدان جهت است كه اصل حكم در بارۀ اموال مشركين اين است كه آن، فيئ مسلمانان است و اینکه مسلمانان نسبت به آن سزاوارترند و اینکه خداوند متعال میراث را بر کفار به خاطر عقوبت بر کفرشان، حرام کرده است چنانچه آن را بر قاتل به خاطر عقوبت بر قتلی که انجام داده، حرام کرده است؛ ولى شخص مسلمان به چه گناهی، و به كيفر كدامين خطا از ميراث محروم شود؟ و چگونه اسلام چنان شود كه شرّى بر او بيفزايد؟! با آنكه پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است: اسلام مىافزايد و نميكاهد. و نيز فرموده است: ضرر و اضرارى در اسلام نيست. و بنا بر اين، اسلام بر شخص مسلمان خير مىافزايد، و شرّى بر او نمىافزايد. و پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اين باره فرموده است: اسلام برتر است ، و هيچ دينى برتر از آن نیست. و كفّار به منزلۀ مردگانند كه نه حاجب از ارث ميشوند، و نه ارث ميبرند.
اشکال
در نقد این نظریه میگوییم:
اولاً این نظر در صورتی صحیح است که قید «فی الإسلام» جزء روایت باشد، در حالی که قبلا گفتیم چنین قیدی در روایات معتبر وجود ندارد و ایشان هم که آن را در اینجا آورده است در مقام احتجاج بر اهل سنت است که روایات را مطابق نظر آنها آورده است.
ثانیاً حدیث (( لا ضرر و لاضرار )) را بدون قید (( فی الاسلام )) معنا نکرده که بتوانیم نظر واقعی او را در تبیین این حدیث بدانیم . این معنا خلاف ظاهر روایت است ، افزون براین شیخ صدوق (ره) در جای دیگری که در مقام احتجاج برعامه نباشد.